مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله
مأوا

صــد بـار لــب گـشـودم و بــیـرون نـــریـختم
خــون‌ها که مـوج می‌زنـد از سیــنه تا لـــبم

مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله

بسط تجربه علوی

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ
سلمان، ابوذر، مقداد و عمار را ارکان اربعه گفته اند از این رو که پس از رحلت نبی(ص)، علی(ع) را وصیّ بلافصل دانسته و چون سایرین در فتنه سقیفه دچار ارتداد نشدند.
مقداد از نخستین همراهان نهضت، شلاق خورده ی دوران جاهلیت، سلحشور دوران غزوات مقدس و سرشار از حکمت و بصیرت بود؛ آن گونه که الله - جلّ جلاله – نبی(ص) را به دوستی با وی امر نمود. پیوسته حدیثى را که از نبی (ص) شنیده بود، زمزمه مى‏کرد "سعادتمند کسى است که از فتنه برکنار باشد". لذا از سر صدق و خوف کبر، از حکومت کناره گیری می کرد.
عمار برای همه به مثابه فرقان – جداکننده حق از باطل- بود، زیرا نبی(ص) در فتنه ها او را شاخص حق معرفی نمود. بی دلیل نبوده که او را "ابا الیقظان" - پدر کیاست و هوشمندی – خوانده اند؛ آن گاه که در فتنه سقیفه با خلیفه اول بیعت نکرد، لکن خلیفه دوم را – بنا به مصالح عامه مسلمین- به رسمیت شناخت و حتی امارت کوفه را از سوی وی پذیرفت. فرزند شهید دوران جاهلیت و جانباز دوران غزوات مقدس، از سوی نبی(ص) مامور شد که در رویایی با "فتنه بزرگ" علی(ع) را تنها نگذارد؛ همین بود که راکبان فتنه جمل را زمین گیر کرد و در صفین به ماموریت خود پایان داد.
ابوذر اما داستان دیگری دارد. خود می گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند، دوست دارد؛ مرگ، فقر و بلا. هرچند که عمده عبادت ابوذر تفکر بود، اما آن چه زبانزد است، شمشیر زبان اوست؛ آن گونه که غصب جایگاه خلافت، منع نگارش حدیث و میل بیت المال باعث شد از بیعت با خلیفه اول سرباز زند، در زمان دومی به زندان رود و زمان سومی به تبعید. ابوذر در غربت ربذه غروب کرد آن گونه که نبی(ص) دیده بود... یعیش وحده و یموت وحده.
روزبه، کشاورززاده ی ایرانی، در جست و جوی حقیقت بی تاب بود؛ دین پدری – زردشت – را رها کرد و به مسیحیت گروید، اما سیراب نشد. به قصد آموختن معارف مسیحی از خانه فراری شد و در شام به خدمت کلیسا درآمد. پیشگوئی ظهور پیامبری از حجاز، خبر از سفری تازه می داد. سفری که برای او دو ارمغان به همراه داشت؛ آزادی از بردگی جسم و جان و نام جدیدش، سلمان که هر دو از جانب نبی(ص) بود.
غزوه خندق به واسطه ابتکار سلمان منجر به فتح شد و این تنها ذره ای از علم اول و آخری بود که می دانست. در فتنه سقیفه، علی(ع) را رها نکرد. بعدها که از جانب خلیفه دوم به امارت مدائن انتخاب شد، باز علی(ع) را رها نکرد و با رخصت او پذیرفت. سلمان "منّا" خوانده شده و همدم غربت اهل البیت؛ وقتی در تشییع مخفیانه فاطمه(س) باز علی(ع) را رها نکرد. والی مدائن زندگی عالی ای نداشت؛ از بافتن زنبیل روزگار می گذراند و سهمش از بیت المال را صدقه می داد. وقتی از دنیا رفت، علی(ع) به سرعت خود را رساند و شخصا اقدام به تغسیل، تکفین و تدفین وی کرد...این بار علی(ع) او را رها نکرد.
***
تفاوت منش سیاسی ابوذر و سلمان همواره مورد سوال حزب الله بوده است؛ از دوران نهضت علوی تا جعفری و تا خمینی و خامنه ای. آن گاه که صادق(ع)، جایگاه دهم ایمان را برای سلمان و نهم را برای ابوذر شایسته دانست، این سوال مطرح شد که " آیا برتری سلمان در ایمان، معادل برتری در منش سیاسی اوست؟"
آن چه موجب برتری سلمان شد، "قدرت تصرف" وی بود؛ وقتی در دوره خلیفه دوم خطر کرد و به مدائن رفت، با اسلوب علوی حکومت کرد. حکومتی را که می توانست برای ایمان و آبرویش تهدید باشد، به فرصتی برای ترویج منش سیاسی اهل البیت تبدیل کرد. حال که ابوذر اصلا وارد این معادلات نشد و به مجادلات کلامی بسنده کرد.
رقابت علامه و آیت الله در انتخابات 92، رقابت دو رویکرد ابوذری و سلمانی بود؛ وقتی علامه تنها به مصداق تاکید داشت و آیت الله تنها به روش، شکست قابل پیش بینی بود. بی تردید همراهی آن مصداق و آن روش، نتیجه ای جز آن چه شد را رقم می زد.
سلمان، ابوذر، مقداد و عمار با تمامی تفاوت ها یک محل اتّصال داشتند و آن علی(ع) بود؛ دیده نشد که علی(ع) برای اثبات یکی دیگری را نفی کند، هرچند دارای شایستگی های متفاوتی بودند. حال که مشی سیدعلی نیز برگونه علی است، سوال این جاست که نسبت ما با اصحاب ولی جز این باید؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۱۰
سیدامیر علوی

نظرات  (۱۴)

۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۵۲ رضا سلمانی آرمیده
سلام سید 
نظرم رو بعدا می زارم 
اما از زیرکی و نگارش و پرداخت خوب به مطلب باید بهت تبریک بگم
موفق باشی انشاالله
پاسخ:
سلام؛
نظر لطفته
ممنون
۱۱ آذر ۹۳ ، ۰۹:۳۱ حامد رضایی فرد

سلام سید

 

یادداشت خیلی خوبی شده،لکن آخر متن در هنگام  نتیجه گیری لازمه همراه با ادبیات حال حاضر انقلاب درباره آرمانگرایی همراه با واقع بینی، ی چیزی به متن الحاق بشه تا فرصت سوزی دوباره اتفاق نیقته،بالاخره زعمای سیاسی هم باید عنصر مصلحت رو تا اونجایی که به اصول اونها و انقلاب خدشه و ضربه وارد نشه بپذیرند.

علی کلِ حالٍ خیلی خوب بود.

پاسخ:
سلام؛
واقعیت این است که تا این دو - مصداق درست و روش درست - کنار هم قرار نگیرند، عملا نتیجه ای حاصل نخواهد شد(سخنان حضرت آقا در دیدار دانشجویی پارسال درباره نسبت تکلیف و نتیجه)
البته "تشخیص مصلحت" هم کار هرکسی نیست...
لطف کردید
ممنون

۱۱ آذر ۹۳ ، ۰۹:۳۲ حامد رضایی فرد

 راستی یادم رفت بگم که از خود متن بهتر،عنوانی بود که براش انتخاب کردی...

ایهام قشنگی داشت،کلی خندیدم.

پاسخ:
نوش جان:)
۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۰:۳۷ سعید مهدوی

سلام علیک -متن زیبا ومتین وعمیق شما را خواندم  از تحلیل هوشمندتان بهره مند شدم

پاسخ:
سلام علیکم؛
افتخار دادید
ممنونم
۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۹:۴۶ مهدی نرم دست لطفی

سلام. ببخشید می پرسم، معنی ارتداد چیه؟ یعنی همونی که خدا و پیغمبر رو قبول ندارن و با شرایطی که در کتب فقهی اومده، می شه کشتشون؟ اگه به عنوان مجاز استفاده کرده تا متنت زیبا بشه، بهتر یه کم روی صنعت ادبی کار کنی و اگه نه، بهتره یه زنگ به دفتر رهبری توی قم بزنی. هر چند با کسی مخالف باشیم، باید بدونیم تهمت و افترا و..  جزء تاکتیک های علوی نیست.

چون برادران دیگر هم تذکر ندادن، خصوصی نمی فرستم تا ببینن. لطفا اصلاحشون کن.

در مورد آیت الله و علامه اگر همون دو شخصیت معروف مد نظرته که نمی دونم از چه وجهی شبیه آن بندگان خدا هستن. شاید منظورت اختلاف نظر سیاسی فقط بوده باشه که با تساهل و تسامح قابل پذیرش شریعت، فقط سکوت می کنم.

اما اگر نبوده، از اون جایی که علامه ها و آیت الله های زیادی از جامعه تا ... در انتخابات اختلاف نظر داشتند، باید بگم، اگه این قدر نگرانی داری، بی کاری ابهام آفرینی می کنی، خب ننویس. این همه موضوع.

من گفتم داریم می ریم تو فضای آزاد اندیشی، ولی علی الظاهر داریم می ریم توی ژانر فیلم های معنویت گرا. خواهشا به توقعات اکثال ما هم یه پالس مثبت بده.

پاسخ:
بازم سلام:)
اگه متن رو تا آخر خونده باشی، مشخص میشه که منظور از ارتداد نه به معنای فقهیش، بلکه معادل اصطلاح قرآنی "ینقلب علی عقبیه..." هستش؛ یعنی بازگشت به دوران جاهلیت که قبیله گرائی جای شایسته سالاری رو گرفت.
علامه و آیت الله هم همون دو شخصیت معروف اند که دو رویکرد رو در انتخابات 92 نمایندگی می کردن؛ البته به نظر من این دو رویکرد در عرصه های دیگه هم قابل مشاهده است که من به عرصه سیاسی توجه کردم.
۱۲ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۹ مهدی نرم دست لطفی

سلام.

1.       در متن اشاره کرده ای که ابوذر به مجادلات کلامی بسنده کرد.به نظرم کمی کم توجهی کرده ای.

ابوذر در شام بود و در جوار کاخ یشم. جایی که مردم آن سامان، اسلام را از معاویه می آموختند نه از اصحاب رسول خدا (ص). جایی که مردم خود را با مدینه النّبی قیاس نمی کردند، بلکه با روم مقایسه می کردند. ابوذر سنگ بنای تشیع در سوریه و لبنان را بنا نهاد. اگر فریاد ابوذر بر ام الفتنه ای چون معاویه نبود، کجا اسلام راستین به مردم شام نمایان می شد؟ دلیل بازگشت ابوذر از سوریه به مدینه و بعد بیابان، همین بود. والا بیابان ها و کوه های شامات، مشکلی برای شهادت ابوذر نداشتند.

 اما سلمان در جوار  اهل بیت بود. جایی که خلفا، جرأت نداشتند سیره ی ظاهری پیامبر خدا را زیر پا بگذارند. سلمان به جایی فرستاده شد که ایرانیان بودند، کسانی که کینه از اعراب داشتند به سبب برتری عرب بر عجم که توسط خلفا تأیید می شد.خلیفه ی دوم مجبور بود که چنین فردی را با تمام مشکلاتی که می توانست برای شخص خلیفه پیش بیاورد، منصوب نماید.

اما چرا علی (ع) همراهی نمود؟ دلیلش واضح است، چرا که امیر المؤمنین به حفظ اساس اسلام فکر می کرد نه حاکمیت این  و آن. می خواهم عرض کنم، شاید اگر سلمان هم مثل ابوذر عرب بود و در شام ساکن می شد، چنین کاری می کرد. هر چند که خودت هم در متن اشاره کردی که این دو روش، دو روی یک سکه اند.

2.       علیرغم این که آیت الله مهدوی کنی (ره) و علامه مصباح (حفظه الله)، مردانی مجاهد و نیک سیرتند، اما صاحب دو رویکرد سلمانی و ابوذری نیستند. رویرد سلمانی و ابوذری، مبتنی بر شبکه سازی گسترده ی نیروها بر اساس ظرف زمانه است که ناشی از همراهی با امیر المؤمنین می باشد. ولی این دو بزرگوار علیرغم توانمندی های لازم نتوانستند آن چنان که انتظار می رفت در عرصه ی سیاسی موفق باشند.

برای نمونه عرض می کنم. امام (ره) در پیامی فرمودند که مرحوم کنی، مانند شهید بهشتی هستند. اما همه می دانیم چه تفاوت قابل مشاهده ای وجود دارد. از طرفی علامه (حفظه الله) تا قبل 92 اساسا با مسئله ی تحزب مشکل داشتند طوری که از همراهی حزب جمهوری  صرف نظر کردند  در نظر شاگردان نزدیکشان، تحزب غیر منطقی بود[این را خودم پرسیده ام و دیده ام] و رهبری در توصیفی فرمودند ایشان مطهری زمان هستند. ولی باز هم در همین انتخابات 92 دیدیم که سازماندهی شبکه های استانی جبهه ی پایداری تا چه حد وحشتناک بوده است.

به همین شرح اکتفا می کنم، البته دلایل بیشتری دارم.

موفق باشی

پاسخ:
سلام؛
من تزاحمی بین گزاره های تاریخی ذکر شده با تحلیل خودم نمی بینم؛ فقط یک جا اشتباه کردی... ابوذر شبکه سازی گسترده اجتماعی کرد؟ من جایی در متن آوردم که حضرت رسول درباره ایشان گفته که "یعیش وحده و یموت وحده"، این چه جور شبکه سازی گستره بود که باعث شد ابوذر حتی کفن نداشته باشه تا اونو به خاک بسپارن؟!
اصلا حضرت آقا جایی درباره کار تشکیلاتی و نقد وضعیت موجود فرمودن:"کارهاى ما دسته­ جمعى نیست. من یک‏وقت عرض کردم که از این جهت، مثل جناب أبى‌ذر(سلام‌اللَّه‌علیه) هستیم که «یَعیش وَحدَه و یَموت وَحدَه». همه‌ى کارهاى ما تنهاست...." سلمان هم همین طور... این جا دو "رویکرد" آورده شده، نه "ساختار".
با این توضیح بدیهیه که مثال علامه و  آیت الله تنها سایه ای از اون دو رویکرد است که برای فهم بهتر آوردم.

۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۱۴ مهدی نرم دست لطفی

سلام.

برای کسانی که حوصله ی مطالعه طورانی ندارند: نوشته ی بنده در خصوص دو موضوع است:

1.      عدم برتری رویکرد جناب سلمان بر جناب اباذر

2.      حرکت انفرادی اباذر در جهت شبکه سازی بود

از نوشتارت استنباط کردم که معیار برتری سلمان و شاخص تصرف ، موفقیت او در کسب قدرت و ترویج حرکت مشی علوی در حکومت بود.

وقتی نوشتم که  که کار این دو صحابه ی بزرگوار، مبتنی بر شبکه سازی است، منظورم این نبود که هر دو به یک میزان موفق شدند. اساسا صحبتم به این اشاره دارد که شرایط متفاوت، اساس شکل گیری دو  رویکرد متفاوت بود اما هر دو در جهت تقویت تشیع و قدرت گرفتن امامت در مناطق اسلامی، نه صرفا اقامه ی احکام منهای ولایت.

اما صحبت حقیر بر این اساس است که باید فاکتورهای استعدادهای فرد (خانواده، نژاد ، توانمدی های شخصی) و شرایط محیط را با هم نگاه کرد و شرایط محیطی بسیار موثرتر از فاکتور استعدادهای فردی است.

بر این اساس ما نمی توانیم بگوییم کدام رویکر بهتر بوده است[که در متن این طور اشاره شده که سلمان موفق تر بوده است].  هر کدام در بستر خود و متناسب با شرایط فردی که از آن استفاده می کند، قابلیت توجیه دارد.

و به نظر حقیر این که رهبری چنین سخنی فرموده اند به این سبب است که فعالان فرهنگی ما فکر می کنند در هر شرایطی می توان از یک رویکرد خاص استفاده کرد و چون عده ی قابل توجهی از عناصر حزب اللهی دوست داریم فرمانده باشیم (مثل فرماندهان شهیدمان) و سربازان مطیع، گیرمان نمی آید، مدل اباذری را استفاده می کنیم.

برای تکمله روایتی را از آخرین سخنرانی شهید دیالمه در مهدیه ی تهران به طور خلاصه نقل می کنم: روز یکی از اصحاب امام صادق دید در خیابان مردی از یاران حضرت بر بلندی رفته و علیه حکومت صحبت می کن. به او گفت بیا پایین. امام گفته سکوت کنیم. مرد به وی گفت امام به من گفته حرف بزن. مرد به سوی خانه ی امام رفت و از حضرت پرسید فلانی درست می گوید. حضرت در جواب گفت به او گفتم بگوید و به تو گفتم نگویی چون طاقت مشکلات آن را نداری.

آن حدیث که آورده ای به غربت ایشان در حیات و ممات اشاره دارد نه مبنا (تقویت تشیع در منطقه و قدرت یافتن ولی بر حق) و رویکرد(حرکات انفرادی تبلیغی)  مبارزاتی ایشان.

این که اباذر در تنهایی شهید شد، دلیلی بر عدم حرکت در جهت شبکه سازی نبوده و نیست. چرا که چنین وضعی را برخی مورخین در خصوص ائمه ی شیعه هم  گفته اند که اگر ایشان تشکیلات داشتند چرا این طور در تنهایی به شهادت رسیده اند؟ صاحب نظرانی چون رهبری جواب های در خوری داده اند و یکی از آن ها این است که ما باید به چگونگی و قرائن توجه کنیم. همان طور که امام رضا(ع) از مدینه به مرو و سپس توس رفتند تا شهید شدند، و دلیلش ترس مأمون از انتقام علویان بود، این که اباذر از شام به مدینه عودت داده شد توسط سفاکی چون معاویه، و پس از قتل آن جاعل حدیث، فقط تبعید شد، چیزی جز این نیست که او توانسته بودحامیان قدرتمندی را در سوریه و مدینه همراه نماید. هر چند که به هیچ عنوان منطقی نیست این عناصر در تاریخ نام برده شوند و به دست ما برسند.

متأسفانه باید بپذیریم طبق شواهد و قرائن، تشکیلات شیعی تا قبل از پذیرش صلح توسط امام حسن (ع) شکل نظم یافته ی قدرتمندی به خود نگرفته بود اما وجود داشت [ر.ک. کتاب پیشوای صادق/ متن پیاده شده ی سخنان رهبری]. حتی در حمله ی سربازان خلیفه ی دوم به خانه ی حضرت امیر، تاریخ، وجودشان را شهادت می دهد و مهمترین مشکلشان، عدم مقبولیت مردمی لازم بود که از مهمترین دلایل عدم ولایت علی (ع) می باشد.

 

 

پاسخ:
سلام؛
در پاراگراف آخر گفته ام" اثبات یکی معادل نفی دیگری نیست..." و قائل به اینم که جبهه حزب الله به هر دو تیپ نیاز دارد؛ لکن از نظر میزان اثرگذاری و امکان حصول نتیجه، قطعا رویکرد سلمانی موفق تر خواهدبود. نه تنها تجربه صدر اسلام، بلکه از زمان خواجه نصیرالدین طوسی تا همین نهضت مشروطه، مثال های فراوانی برای موفقیت و شکست شیعه با این رویکرد می توان ذکر کرد. به طور مثال در نهضت مشروطه "مصداقا" حق با شیخ فضل الله بود، ولی "منطقا" حق با آخوند؛ چون قرار بود "تصرّف" اتفاق ببیفتد.
به نظرم روایت مذکور کاملا دالّ بر رویکرد ابوذر هست؛ حتی در انتهای روایت، حضرت صفت "هاتف" را برای ابوذر به کار برده که در واقع باز تاکید بر همین رویکرد است. همان طور که اشاره کردی غربت ابوذر با غربت ذوات مقدس معصومین(ع) کاملا متفاوت است؛ در واقع زیست سیاسی-اجتماعی معصومین یک "پروژه" است و نه یک رویکرد فردی.

۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۲۱ مهدی نرم دست لطفی

سلام.

ای کاش بچه حزب اللهی ها کمی با هم حرف می زدند. کمی سعی می کردند به تفاهم برسند.این جبهه ی بی در و پیکر مثلا فرهنگی انقلاب که هر کسی می تونه بیاد توش تا به جای کمک کردن چیزی بکنه و ببره، زیادی گله گشاده و به همین دلیل، متأسفانه بچه ها به هم نمی تونن اعتماد کنن چرا که بر شاخصه های اصیل توافق نیست و عده ی قابل توجهی خودشون رو  مجتهد و فرمانده و تئوریسین می دون و سنگ محکی وجود نداره تا عیارشون معلوم بشه. مثلا بعد چهار سال تازه می فهمی چرا فلانی با تو اون طور رفتار می کرده ولی چه فایده.

 بازم دمت گرم یه فضایی برای تفاهم بیشتر راه انداختی.

پاسخ:
بازم سلام؛
نقدت نسبیه، به نسبت افراد می تونه درست باشه؛
نمی دونم فرد خاصی مدّنظرته یا نه؛ در این رابطه فعلا فقط می تونم خودم رو قضاوت کنم، این که نه مجتهدم، نه فرمانده و نه تئوریسین؛ اما اعتقاد دارم که باید این فرصت رو به افراد داد تا مبتنی بر محکمات اندیشه پدران نهضت، اجتهاد بکنن. سنگ محک هم نصوص نظری و عملی موجود هست...حتی اگر دچار اشتباه شدیم-که دور از ذهن نیست- نباید افراد رو طرد کنیم.
کمی هم خطر کردن، اقتضای سن ماست؛ 
بگذار که این جاده خطر داشته باشد...
۱۷ آذر ۹۳ ، ۰۰:۱۱ مهدی نرم دست لطفی

سلام عزیز.

مطمئنم نظرم با تو نیست.اگه جزء اون دار و دسته ها بودی، خیلی وقت پیش ازت فاصله می گرفتم و جز یه احترام خشک و خالی، کاری باهات نداشتم.

این  نظر رو برای دوستانی که وبلاگتو می بینن گذاشتم.

اتفاقا نظریه پردازی در چارچوبی که گفتی و عدم طرد کسانی که نظر مخالف با ما رو دارن،  قبول دارم.

ولی بدبختی اینه که دوستان می ترسن حرف بزنن. از تمسخر از انگ زدن از ... . نظرم اینه که باید حرف زد تا بفهمیم درک درستی از محکمات اندیشه ها ی بزرگان داریم یا نه؟ اصلا سوء تفاهم های ما منطقیه یا نه؟

امروز دردی داریم. اون اینه که بچه ها عموما نمی تونن از عقایدشون دفاع کنن. حتی وقتی بر حقن. و چون نمی تونن حرف بزنن، دعوا می کنن.جدل می کننن.

 دلیلشم اینه که عموما با مخالفا صحبت نمی کنن. با دوستانشون حرف نمی زنن. می شنون و نمی خونن.حتی خیلی اوقات نمی شنون. گاها حتی سوال ندارن. و قص علیهذا.

 اصلا چند نفر رو میشناسیم که اگه با یک نفری که فرزند یک منافق بوده حرف بزنه و بهش اثبات کنه که راه بابات اشتباه بوده و جذبش کنه؟ حالا شاید بگین این که خیلی سخته. به اونایی که این حرف رو می زنن می گم شهید بهشتی می گفت می خواسته رجوی رو برگردونه. چرا؟ چون در زندان با از اون بدتراش بحث کرده بود و اونارو برگردونده بود.

به نظرم یکی از راهکارها اینه که بچه ها مثل تو نظراتشون رو بنویسن و دفاع کنن.حداقل بین دوستانشون. این کار بیشتر از مسئله ی انحراف و غیر انحراف، یک تمرینه، تمرینه برای خوب دلیل آوردن.  اگه من نتونم دوستان نزدیکم رو قانع کنم یا درست باهاشون بحث کنم، باید بدونم این تقصیر طرف مقابل(یعنی غریبه هایی که برادر و خواهر من هستن) نیست که حرف حقم رو نمی پذیره، مشکل از فرستندست.

اساسا گفتن حرف اشتباه در حالی که برای رسیدن به اون تلاش فکری شده، در جایی که محل مباحثه هست، نه گناهه نه خطا. خیلی هم پسندیدست و اگه نیت خیر پشتش باشه، حتما عمل صالحه.

شهید بهشتی می گفت مباحثه یعنی این که من یک چیزی بلدم و تو یکی چیزی، روی هم می ریزیم و داراییمون بیشتر می شه ولی جدل حرامه. خود شهید و شاگردان امام با حضرتشون در جلسات درس خیلی داغ بحث می کردن ولی بعد بحث به حرف استاد احترام می گذاشتن. این فرهنگ بین ما رو به موته.

إن شاء الله به هم بیشتر کمک کنیم و این فرهنگ رو رواج بدیم.

پاسخ:
سلام؛
کاملا درسته
ان شاءالله
۱۷ آذر ۹۳ ، ۰۲:۱۰ مهدی نرم دست لطفی

سلام.

منظورتو نفهمیدم.

این که هر دو رویکر باید باشن که اختلافی نداشتیم.

اینونمی فهمم که چرا سلمان موفق تر بود؟ موفقیت رابطه ای هست بین توانمندی های فردی، شرایط محیطی و میزان دست یابی به اهداف. در تحلیلت جای شرایط محیطی رو خالی می بینم که در جواب اخیرت، متوجه شدم برات مهم نیست.

سلمان عمده ی فعالیتش در زمان خلیفه ی دوم بود زمانی که هنوز میمون ها از منبر رسول خدا بالا نرفته بودند سنت ظاهری رسول حفظ می شد ولی  عمده ی تحرکات ابوذر در زمان خلیفه ی سوم و در قلب فتنه بود، زمانی که اساس رفتار پیامبر(ص)، قلب می شد و پس از یک دوره ی منع نگارش حدیث، جعل حدیث انجام می شد و قص علیهذا.ابوذر از تصرفات عمار و سلمان که در زمان خلیفه ی دوم حکومت داشتند دفاع کرد و نگذاشت محو شوند.

هر چند که من بر اساس قرائن ونامه ی معاویه به خلیفه عرض کردم که ابوذر توانسته بود عده ی زیادی را با خود همراه سازد  ولی نفهمیدم کجای قرائن قابل تردید است؟

ابوذر و سلمان و حتی عمار در بهترین حالت فقط توانستند مظلومیت علی را آشکار کنند و الا طبقِ بندی که در آخر ذکر کرده بودم هیچ کدام نتوانستند تشکیلات شیعیان را آن چنان که باید، گسترش دهند و تفکر علوی را منتشر سازندو تازه پس از صلح امام حسن (ع) پایه های تشکیلات ائمه شکل گرفت.

  اساسا از نظر «میزان اثرگذاری و امکان حصول نتیجه» هیچ کدام به مرحله ی رشد نرسیدند و در مرحله ی بقا ماندند که البته کار کوچکی نبود. میشه بگی نتیجه چیه؟

مثلا عرض می کنم که از نظرت آیا آیت الله سعیدی (نماینده ی رویکرد ابوذری در انقلاب) موفق تر بوده اند یا مدرس (به عنوان نماینده ی رویکرد سلمانی)؟

از طرفی در یک شرایط مساوی، دو نفر از صحابه، متناسب با توانمندی هایشان دو رفتار متفاوت از خود نشان می دهند ولی بر یک اساس. برای همین، روایت امام صادق (ع) رو نقل کردم.

حقیقتا نمی دانم اگر آخوند به تهران می رسید چه می کرد. شاید اگر می رسید، قضاوت صحیح تری می شد انجام داد. متأسفانه ایشان قبل از رسیدن به تهران مرحوم شدند .

غربت غربت است؛ تنهایی. ابوذر در زمانی که تبعید بود، دختر و همسرش کنارش بودند و وی را تا آخر ترک نکردند و همان جا مرحوم شدند.مرگش در تنهایی بود و زندگی اش در تنهایی ولی مرامش بر جمع شدن حول علی(ع).

متن حدیث این است:« ای ابوذر! تو تنها زندگی می‌کنی، تنها می‌میری، تنها مبعوث می‌شوی و تنها وارد بهشت می‌شوی. به واسطه تو، کسانی از اهل عراق که غسل و تجهیز و دفنت را انجام می‌دهند خوشبخت می‌شوند.» این را پیدا کردم. اگه ناقصه، متن کامل را لطفا بفرست یا یک کتاب معرفی کن.

البته وقتی می گویی قبول نداری و چون می دانم وقت زیادی نداری دلایلت را بنویسی، احترام می گذارم. ولی باید بگویم من ننوشته ام و قصد نکردم بنویسم که غربت ابوذر با ائمه متفاوت است. اصلا مثال زندگی امام رضا (ع) را زدم تا شباهت این غربت ها بیشتر معلوم شود. هر چند که زندگی ائمه و مراتب نفسانی ایشان، با صحابه قابل قیاس نیست. نمی دانم از کدام بخش حرفم به این رسیدی که رویکرد ابوذر را به زیست سیاسی اجتماعی ائمه تعمیم داده ام. رویکرد سیاسی ابوذر فقط بخشی از زیست سیاسی اجتماعی وی است و سایه ای از زیست سیاسی اجتماعی ائمه(ع).

 

پاسخ:
سلام؛
بدیهیه که شرایط در بینش و کنش و واکنش فرد اثر می گذره و این قابل کتمان نیست؛ اما منظور من از شرایط در این نوشتار بیش تر از این که مکانی و زمانی باشه، ناظر به واکنش دو حزب اللهی در دفاع از حریم ولایت هست. از این بابت ابوذر و سلمان وضعیت مشابهی داشتند که مقایسه واکنش آن ها در این باره را منصفانه تر خواهد کرد.
منظور از حصول نتیجه اینه که سلمان 20 سال در مدائن حاکم بود و تمامی مراحل تصمیم سازی، تصمیم گیری، برنامه ریزی، سازماندهی و هماهنگی امور مختلف حکومتی و کنترل و نظارت بر حسن انجام امور جاری جامعه را یک بار تست کرد؛ اما ابوذر این گونه نبود. معاویه به خلیفه وقت نامه نوشت و گفت که ابوذر عن قریب است که شام را علیه تو بشوراند؛ حال سوال من این است که این چه جور "همراه ساختن عده ی زیادی" بود که بلافاصله بعد خروج از شام، اوضاع عادی شد و حتی خیلی بعدتر ها در زمان سیدالشهداء شاهد اون صحنه ها در شام هستیم؟!
"أبوذر الذی قال رسول الله (ص) ما أظلت الخضراء و لا أقلت الغبراء على ذی لهجة أصدق من أبی ذر، یعیش وحده و یموت وحده و یبعث وحده و یدخل الجنة وحده، و هو الهاتف بفضائل أمیر المؤمنین و وصى به‏ رسول الله (ص) و استخلافه إیاه، فنفاه القوم عن حرم الله و حرم رسوله بعد حملهم إیاه من الشام على قتب بلا وطاء و هو یصیح فیهم قد خاب القطار یحمل النار سمعت رسول الله (ص) یقول إذا بلغ بنو أبی العاص ثلاثین رجلا اتخذوا دین الله دخلا و عباد الله خولا و مال الله دولا. فقتلوه فقرا و جوعا و ذلا و ضرا و صبرا."
"رسول خدا (ص) فرمود: آسمان و زمین، کسى راستگوتر از ابوذر را به خود ندیده‏ اند. تنها زندگی می کند و تنها می میرد و تنها برانگیخته می شود و تنها وارد بهشت می شود و او کسی است که فضایل امام علی (ع) و آنچه رسول خدا (ص) او را و جانشینیش سفارش کرده بود را فریاد می زند. پس آن گروه او را از سرزمین حرم خدا و حرم رسول خدا تبعید کردند و سپس او را از شام کوچ دادند و او در میان آنان فریاد می زد. از رسول خدا (ص) شنیدم هنگامی که پسران ابی العاص به سی مرد برسند دین خدا را تباه و بندگان خدا را برده و کنیز و مال خدا بین خود می چرخانند پس او را در حالیکه تهیدست و گرسنه و خوار و بدحالی و شکیبا کشتند."
منبع:
رجال کشی، محمد بن عمر کشی ص24 ؛
روضه الواعظین،الفتال النیشابوری،ج2ص283 ؛
مناقب آل ابی طالب،ابن شهر آشوب مازندرانی،ج1ص213 ؛
بحارالانوار،مجلسی،ج22ص343 .
۱۷ آذر ۹۳ ، ۰۲:۱۲ مهدی نرم دست لطفی
بابت وقتی هم که برای جواب دادن گذاشتی ممنونم
پاسخ:
ممنون
پوزش بابت تاخیر
میان ترم داشتیم:)
۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۶ مهدی نرم دست لطفی

ابوذر هر چند بعد رحلت پیامبر(ص) وارد حکومت نشد، ولی در زمان خود پیامبر چند بار جانشین ایشان بود.

اگز کمی به چینش یاران امام در زمان خلافت خلفا نگاه کنیم، می بینیم که سلمان به مدائن رفت، عمار به کوفه. خلیفه ی دوم از یک اصل استفاده کرد، «دوستانت رو نزدیت نگه دار، دشمنانت رو نزدیکتر». تقریبا سیاستمداران آن دوران این سیاست را که «قریش تصمیم داشت حکومت را بین قبایل خود دست به دست کند»[ر.ک. کتب «سقیفه« علامه عسکری، و «تاریخ زندگی ائمه« از جعفریان] می دانستند. امام (ع) خود در نهج البلاغه اشاره می کند که در تمام این دوران سکوت، قرسش تمام تلاش خود را کرد ه فضایل حضرت دیده نشود آن چنان که در صفین، معیار حق و باطل، حضور عمار در جبهه ی حق بود.

می خواهم نتیجه بگیرم که خلیفه ی دوم دشمنانش را نزدیک خود نگاه داشت ولی گروهی که باید بعد از وی حکومت می کردند، در شام داشتند خود را تجهیز می کردند و به این واسطه، خلیفه ی سوم، حاکم شد. خلیفه ی دوم، با راه اندازی شبکه ی تبلیغاتی وسیع و منع نگارش حدیث و سوزاندن احادیث در زمان خلیفه ی اول، آزاد گذاشتن ابوسفیان و معاویه، فلج کردن شبکه ی اقتصادی امام  و ایجاد تغییرات اساسی در نظام طبقانی اسلام، زمینه ی نابودی تفکر و فراموشی سوابق علی (ع) را فراهم کرد.  در چنین شرایطی، ابوذر وارد شام شد تا سدی هر چند ضعیف در مقابل سیل تبلیغات امویان باشد که حتی می خواستند نام محمد را از اذان بردارند. خب معلوم است وقتی مردمی در زمان دوخلیفه اسلام را از معاویه آموخته باشند به یک مدت کوتاه همجواری با ابوذر همه چیز عوض نمی شود. او بین مردمی رفت که حتی نامی هم از علی نشنیده بودند. امروز شیعیان صور[اگر اشتباه نکنم اسم منطقه را] مدیون ابوذرند.

«علمای‌ شیعه‌ جبل‌ عامل‌ مدعی‌اند که‌ طایفه‌ شیعه‌ لبنان‌ از تمامی‌ جوامع‌ شیعه‌ به‌ جز حجاز ، قدیمی‌تر است‌ . آنان‌ تأسیس‌ جامعه‌ شیعه‌ جبل‌ عاملی‌ را به‌ ابوذر ، صحابی‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) که‌ از نخستین‌ حامیان‌ دعوی‌ خلافت‌ و جانشینی‌ حضرت‌ علی‌ (ع‌) بعد از پیامبر (ص‌) بوده‌ ، نسبت‌ می‌دهند .»[به نقل از http://www.ashoora.ir/] البته این را جای دیگری هم دیده بودم ولی در ذهنم نیست.

به این سوال که این شبکه سازی چگونه بود که به کربلا و تنهایی حسن و شهادت علی منجر شد، قبلا پاسخ داده ام. اساسا تشکیلات حقیقی، آن چنان که ما از آن به شبکه وکالتی با شعبات اقتصادی و نظامی و امنیتی تعبیر می کنیم، تازه پس از صلح امام حسن (ع) شکل گرفت و قبل از آن،شیعیان فقط توانستند حفظ سنگر کنند، آن هم به شکلی بسیار ضعیف. و این مسئله شامل عمار و سلمان و ابوذر می شود.

فقط همین قدر اشاره کفایت می کند که علی (ع) خطبه ی شقشقیه را نتوانست کامل بگوید چرا که عده ی زیادی از سربازانش هنوز به سنت خلفا اعتقاد داشتند. پس عملکرد عمار در وفه به جایی نرسیده بود چون طراح شهر(خلیفه دوم) می دانست چه می کند.

همین فیلم مختار به خوبی دلیل ارادت برخی ایرانیان به اهل بیت را نشان داد. برخی می خواست به نام ائمه کینه ی عرب عجم را تلافی کنند والا از تعالیم سلمان همین مانده بود که علی مرد خداست. اساسا این سوال مطرح است که چرا علیرغم این که امام علی و امام حسن علیهما اسلام ایران را در اختیار داشتند، در ارتششان نهایتا از موالی استفاده می کردند؟ دلیلش این است که حتی مدائن هم به بلوغ نرسیده بود تا یار اهل بیت باشند.

پس در این حوزه(شبکه سازی موفق) فرقی بین سلمان و ابوذر و عمار نیست.

در ضمن به عنوان استنباط شخصی عرض می کنم، در این حدیث، دلالت بر مشی منفردانه ی مبارزاتی ابوذر را نمی بینم. لطفا کمی بیشتر توضیح بده از کدام جملات این استنباط را انجام داده ای.

از بابت بر و همراهی کم نظیرت تشکر می کنم.

۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۳ مهدی نرم دست لطفی

کامنت قبلی کلی غلط املایی داره، اینون بخون.

ابوذر هر چند بعد رحلت پیامبر(ص) وارد حکومت نشد، ولی در زمان خود پیامبر چند بار جانشین ایشان بود[البته منبعی در ذهن ندارم و انتظار ندارم بپذیری].

اگر کمی به چینش یاران امام در زمان خلافت خلفا نگاه کنیم، می بینیم که سلمان به مدائن رفت، عمار به کوفه. خلیفه ی دوم از یک اصل استفاده کرد، «دوستانت رو نزدیکت نگه دار، دشمنانت رو نزدیکتر». تقریبا سیاستمداران آن دوران این سیاست را که «قریش تصمیم داشت حکومت را بین قبایل خود دست به دست کند»[ر.ک. کتب «سقیفه« علامه عسکری، و «تاریخ زندگی ائمه« از جعفریان] می دانستند. امام (ع) خود در نهج البلاغه اشاره می کند که در تمام این دوران سکوت، قریش تمام تلاش خود را کرد ه فضایل حضرت دیده نشود آن چنان که در صفین، معیار حق و باطل، حضور عمار در جبهه ی حق بود.

می خواهم نتیجه بگیرم که خلیفه ی دوم دشمنانش را نزدیک خود نگاه داشت ولی گروهی که باید بعد از وی حکومت می کردند، در شام داشتند خود را تجهیز می کردند و به این واسطه، خلیفه ی سوم، حاکم شد. خلیفه ی دوم، با راه اندازی شبکه ی تبلیغاتی وسیع و منع نگارش حدیث و سوزاندن احادیث در زمان خلیفه ی اول، آزاد گذاشتن ابوسفیان و معاویه، فلج کردن شبکه ی اقتصادی امام  و ایجاد تغییرات اساسی در نظام طبقانی اسلام، زمینه ی نابودی تفکر و فراموشی سوابق علی (ع) را فراهم کرد.  در چنین شرایطی، ابوذر وارد شام شد تا سدی هر چند ضعیف در مقابل سیل تبلیغات امویان باشد که حتی می خواستند نام محمد را از اذان بردارند. خب معلوم است وقتی مردمی در زمان دوخلیفه، اسلام را از معاویه آموخته باشند به یک مدت کوتاه همجواری با ابوذر همه چیز عوض نمی شود. او بین مردمی رفت که حتی نامی هم از علی نشنیده بودند. امروز شیعیان صور[اگر اشتباه نکنم اسم منطقه را] مدیون ابوذرند.

«علمای‌ شیعه‌ جبل‌ عامل‌ مدعی‌اند که‌ طایفه‌ شیعه‌ لبنان‌ از تمامی‌ جوامع‌ شیعه‌ به‌ جز حجاز ، قدیمی‌تر است‌ . آنان‌ تأسیس‌ جامعه‌ شیعه‌ جبل‌ عاملی‌ را به‌ ابوذر ، صحابی‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) که‌ از نخستین‌ حامیان‌ دعوی‌ خلافت‌ و جانشینی‌ حضرت‌ علی‌ (ع‌) بعد از پیامبر (ص‌) بوده‌ ، نسبت‌ می‌دهند .»[به نقل از http://www.ashoora.ir/] البته این را جای دیگری هم دیده بودم ولی در ذهنم نیست.

از مهمترین دلایلی که چرا معاویه، یک زندانی دوران خلیفه ی دوم ،که  تبعیدی دوران خلیفه ی سوم به شام است، را در همان شام نکشت و او را به خلیفه سپرد، همین است. در حالی که طغیان ابوذر دلیل کافی برای حد زندن او به شمار می رفت. هم زندانی خلیفه ی دوم بود، هم معترض به جانشین رسول، هم بر هم زننده ی نظم حاکمیت اسلامی در سرحدات روم.

به این سوال که این شبکه سازی چگونه بود که به کربلا و تنهایی حسن و شهادت علی منجر شد، قبلا پاسخ داده ام. اساسا تشکیلات حقیقی، آن چنان که ما از آن به شبکه وکالتی با شعبات اقتصادی و نظامی و امنیتی تعبیر می کنیم، تازه پس از صلح امام حسن (ع) شکل گرفت و قبل از آن،شیعیان فقط توانستند حفظ سنگر کنند، آن هم به شکلی بسیار ضعیف. و این مسئله شامل عمار و سلمان و ابوذر می شود.

فقط همین قدر اشاره کفایت می کند که علی (ع) خطبه ی شقشقیه را نتوانست کامل بگوید چرا که عده ی زیادی از سربازانش هنوز به سنت خلفا اعتقاد داشتند. پس عملکرد عمار در وفه به جایی نرسیده بود چون طراح شهر(خلیفه دوم) می دانست چه می کند.

همین فیلم مختار به خوبی دلیل ارادت برخی ایرانیان به اهل بیت را نشان داد. برخی می خواست به نام ائمه کینه ی عرب عجم را تلافی کنند والا از تعالیم سلمان همین مانده بود که علی مرد خداست. اساسا این سوال مطرح است که چرا علیرغم این که امام علی و امام حسن علیهما اسلام ایران را در اختیار داشتند، در ارتششان نهایتا از موالی استفاده می کردند؟ دلیلش این است که حتی مدائن هم به بلوغ نرسیده بود تا یار اهل بیت باشند.

پس در این حوزه(شبکه سازی موفق) فرقی بین سلمان و ابوذر و عمار نیست.

در ضمن به عنوان استنباط شخصی عرض می کنم، در این حدیث، دلالت بر مشی منفردانه ی مبارزاتی ابوذر را نمی بینم. لطفا کمی بیشتر توضیح بده از کدام جملات این استنباط را انجام داده ای.

از بابت صبر و همراهی کم نظیرت تشکر می کنم.

پاسخ:
سلام؛
بابت ارائه نظراتت ممنونم
باز هم تکرار می کنم که اثبات سلمان، معادل نفی ابوذر نیست؛ اما با قبول تمامی فروض بالا، سلمان مقهور سیاست هوشمندانه خلیفه دوم نشد و ابوذر اصلا وارد بازی نشد.
لغت "هاتف" در این روایت به معنای فریاد هست و تکرار آن در کنار تنهایی ابوذر دال بر رویکرد فردی و تک صدایی ایشان است.
علی ایحال این تنها یک نمونه از صدها نمونه تصرف در تاریخ تشیع هست که انشاالله در آینده تعدادی دیگر از آن ها را ذکر خواهم کرد.
پوزش بابت تاخیر 
ممنون

۲۶ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۵ مهدی نرم دست لطفی

سلام عزیز.

1.     این تحلیل غلط است: «لغت "هاتف" در این روایت به معنای فریاد هست و تکرار آن در کنار تنهایی ابوذر دال بر رویکرد فردی و تک صدایی ایشان است.»عبارتِ هاتف، به اصول منش سیاسی ابوذر دلالت نمی کند؛دلالت منطقی و لغوی.این حدیث از حقایق تاریخی خبر می دهد. همان طور که اعلام می کند مرگش در تنهایی است و می شود، همانطور اعلام می کند فریاد می زند و تنها هم فریاد می زند.

 اما با تکیه به عقاید علمای جبل عامل و نحوه ی تعاملات سیاسی معاویه و خلیفه ی سوم با وی، معلوم می شود که شاید تنها فریاد بزند ولی تنها حرکت نمی کند.

2.     منظورم این نبود سلمان یا عمار مقهور سیاست های خلفا شدند. تا تعریفمان از هدف های ایشان و شکستشان چه باشد که ظاهرا کمی تفاوت دارد. ولی در کل، عمار و سلمان و ابوذر نتوانستند شبکه ی قدرتمندی را در حمایت ائمه شکل دهند. این مسئله از نظر من شکست نیست و«تصرفاتشان» پیروزی کامل یا مقطعی محسوب نمی شود.

3.     « ابوذر اصلا وارد بازی نشد» معنی اش را نمی فهمم. یعنی تلاش برای حاکمیت شیعه نکرد و فقط به قول خودت به تنهایی فریاد زد؟ اگر این مد نظرت می باشد، با واقعیات تاریخی در تضاد است.

4.     از نظر فلسفی یا فقهی، تا جایی که پرسیده ام، صِرف «تصرف» دلیل برتری یک مشی سیاسی نیست.

موفق باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی