مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله
مأوا

صــد بـار لــب گـشـودم و بــیـرون نـــریـختم
خــون‌ها که مـوج می‌زنـد از سیــنه تا لـــبم

مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله

ناکثین دیار میرزا

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ق.ظ
اگر در متون مغشوش شریعتی پیرامون روحانیت، پسوندِ "دیپلمات" را به "آخوند" بیفزائیم، شاید جملات را به رستگاری نزدیک تر کرده باشیم

هم نشینیِ عریان کارگزاران دولت توسعه با حامیان رفع حصر و ساقیان جام زهر اگرچه قابل پیش بینی بود، چه این که رئیس دولت هر از چند گاهی پیرامون "مواعید"ی که به خاکسترنشینان فتنه داده، "نرفته از یادم"ی صادر کرده تا هم آنان را نسبت به مطالبه ی مجازی خود متوقّع کرده باشد و هم خود را از مواهب آرای آنان متمتّع؛ لکن آن چه در ورای مصادره ی  شخصیت میرزا کوچک جنگلی مشمئزکننده می نمود، تقلیل روحانیت به "دیپلمات های عمامه به سر" بود.
میرزای دیار جنگل بیش از آن که با تکنوکراسی و دیپلماسی برخی رجال تناسبی داشته باشد، در اقتدار و مظلومیت تالی تلو ِسیدناالقائد است. آن گاه که در خلال جنگ بین الملل اول و غیاب دولت مقتدر مرکزی، قوای بیگانه مشغول جولان در شمال و جنوب کشور بودند، میرزا چاره ای نداشت که از احسان الله خان بهائی تا گائوک مسیحی را گرد خود جمع کرده و جبهه ای متّحد اما تحت لوای اسلام تشکیل دهد. با این که در بیعت شکنی بعضی یاران در مواقع ابتلاء تردیدی نداشت، اما با پیشنهاد آنان به مذاکره با دشمن بیگانه پرداخت؛ هرچند که در نهایت، توافق بر سر حکومت التقاطی سوسیالیستی را نپذیرفت و خطاب به لنین نوشت:" ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویک‌ها را قبول کند".

حال که جمهوری اسلامی در معیشتی ترین نزاع پس از انقلاب مشغول نبرد با تحریم های داخلی و خارجی است، شاید تجمع همه ی رجال و حتی اشباه الرجال تحت لوای جمهوری اسلامی و مذاکره با دشمن بیگانه اجتناب ناپذیر بنماید؛ لکن تکرار خاطره جام زهر تنها در خواب بعضی متصوّر خواهد بود.
"جمعیت متفرّق مقابل تالار حکمت" برای پریشانی خواب آن ها کفایت می کرد، هرچند که مطالبه ی حقیقی دانشجویان در نظرشان مطایبه جلوه کند...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۶
سیدامیر علوی

نظرات  (۴)

سلام سید

یادداشت خیلی خوبی شده

اماپاراگراف اول این یادداشت عالی بود.

 

پاسخ:
سلام حاجی جان؛
ممنون
نظر لطف شماست
۰۶ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۸ رضا سلمانی آرمیده
سلام سیدنا..............

گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آن روز می شد انسان هایی را مشاهده کرد که افکارشان را تماما به نسل بعدی که ما هستیم انتقال دادند و برای خود هیچ چیز جز تزویر نگه نداشتند

و از چارچوب نا موزون افکارشان چیزی جز چند تار مو بر صورتشان باقی نمانده بود که آن هم نیمه اش در این دولت یار بر باد رفته است و قدر بزی از آن جا مانده

و ما بودیم که متحیر به نگاه های آنان که متنفر ما را رصد می کرد تا به عشرت کده شان وارد نشویم می نگریستیم

و آن جا بود که می شد بفهمی زجر فهمیدن را و همان جا بود که فهمیدم لذت ایستادن در برابر آن چه که به صواب نیست یعنی چه

چه تلخ بود که ببینم پدران امت که باید نوح شوند، آذر شده اند و ما کنعانیان برایشان خطبه می خوانیم و چه حیف که بلندای کوه ریاست و عمارتشان آن قدر پست و مرتفع بود که مانع از این شد که صدای ما و امواجی که  خروشان در پی آنان است را بشنوند که همانا آنها اصحاب جبل اند که از جمل آمده اند و از حجی باطل

اما زیبایی آن جا بود که دیدم میرزا هنوز در این جا زنده است و هنوز خونش در رگ هایی جاری است ولو بوزینه هایی که از منبر او بالا رفته اند نخواهند و یا نتوانند ببینند قیام عاشورایی چند جوان بی شناسنامه را..........! 
پاسخ:
سلام؛
بز و بوزینه رو خوب اومدی:)
ممنون
۱۰ دی ۹۳ ، ۰۰:۳۸ مهدی نرم دست لطفی

سلام. آقا رضا، روی چه حسابی فکر کردی که ندای کنعانیان درست بود؟ ما شیپور رو از سر گشادش زدیم برادر. و شد آن چه شد.

۱۰ دی ۹۳ ، ۰۱:۲۵ مهدی نرم دست لطفی

سلام. متنت رساتر و قشنگتر شده.

1.      این که میرزا چاره ای نداشت که از احسان الله خان استفاده کند، چندان با تاریخ نمی خواند. این یک اشتباه تاکتیکی و ناخواسته ی میرزا بود. بهائیت احسان الله خان آن زمان صدر در صد معلوم و واضح نبود، همکاری با وی بر اثر حسن ظن بود. ولی از مشکلات اساسی نهضت میرزا ضعف کادر ورزیده ی اطلاعاتی و شناخت کم از اعضا بود. این مورد هم زمینه ی ورود فردی مثل وی را فراهم تر نمود.

2.      میرزا رشد یافته ی مکتب اسدآبادی بود و معتقد به اتحاد اسلامی ولی برای دستیابی به آن دچار اشتباهات تاکتیکی ای شد که مردم از وی بریدند.هر چند اگر تجارب تلخ وی نبود، موفقیت جمهوری اسلامی این قدر نبود. برخی از این اشتباهات هنوز هم در بین دوستان ما رواج دارد. همان دوستانی که به طور متفرق در کنار تالار جمع شدند و مطالبات حقیقیشان چون مطایبه ای کودکانی جلوه می نمود.

فقط گفتن حق کافی نیست، باید حرف حق را به شیوه ی درست و ساز و کار منطقی عرضه کرد تا جواب بدهد و اقامه ی قسط شود. بهتر است از خود بپرسیم چرا نباید به ما چون کودکان نگاه کنند؟ چرا این جرأت را دارند که به فرزندان خمینی این چنین بنگرند؟

غیر از این است که ما با زدن حرف های بزرگ و عمل بچه گانه ی خود، این زمینه را فراهم کرده ایم؟ غیر از این است که ما با نظام سیاسی ارزشی امام و رهبری در دانشگاه، گزینشی برخورد کرده ایم؟ غیر از این است که به رسالت های خود بی تفاوت بوده ایم؟غیر از این است که به حرف هایمان عمل نکرده ایم؟

وقتی شما رؤسای یک تشکل را می بینید که معتقدند اعضایشان نباید با انجمن های علمی همکاری کنند و آن ها را اصلاح کنند چرا که فعالانشان با ایشان همراستا نیستند، پس چطور می توان توقع داشت این برادران به فکر تشکیل هسته ی مقاومت جهانی و صدور انقلاب باشند؟

وقتی تشکلی سر و تهش 20 نفر از 14 هزار دانشجو(بلکم بیشتر) را نمی تواند همراه خود سازد، چه اصلاح طلب چه اصولگرا، و سالی 10 میلیون تومان خرج می کند و بر خود تکلیف نمی داند گزاارش دهد و با من بمیرم تو بمیری آدم جمع می کند، چرا باید جدی گرفته شود؟ این روضه ها زیاد است.

در همین اتفاق اخیر مگر غیر از این است که دانشگاه نشان داد چقدر ساده می تواند تمام تحرکات و صدای منتقدین را خفه کند؟ چقدر ساده ادعا کرد و آن را به نمایش گذاشت که این مطالبه یا هرچه که ما حول آن جمع شده ایم، طرفدار و حامی ندارد و ما یک عده آدم سیاسی جناحی باندباز هستیم؟ چرا این قدر بعضی از ما احساس شادمانی یا موفقیت می کنیم.حتی یک رسانه ی درست و سالم و کارامد در حیطه ی تبلیغ گفتمان انقلاب اسلامی نداریم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی