مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله
مأوا

صــد بـار لــب گـشـودم و بــیـرون نـــریـختم
خــون‌ها که مـوج می‌زنـد از سیــنه تا لـــبم

مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله

          هدیه دانشگاه به مناسبت روز دانشجو؛ کوکاکولا و همراهان
بیشینه انتظارِ جامعه ی آکادمیک و أیضا بدنه ی بروکراتیک جمهوری اسلامی از دانشگاه یک "دانشمند سربه زیر" است. از این "سربه زیر"ی نه یک تفوّق اخلاقی بلکه یک توقّف اجتماعی اراده می شود؛ آن گونه که دانشگاه می تواند نبش خیابان انقلاب احداث گردد، اما دانشجو باید گذرا از آن عبور کند.
اما توقّف انقلاب در ورودی دانشگاه بیش از آن که وابسته به افراد، ارکان و یا ادوار سیاسی-اجتماعی باشد، محصول یک چالش معرفتی است؛ "پرسش و پرستش" و  این دو به گونه ای پیوستار به افراد، ارکان و ادوار سیاسی-اجتماعی توسعه یافته اند: اجتهاد و تقلید، خودکفایی و وابستگی و احمدی روشن و کوکبی.

از بدو تاسیس دارالفنون تا کنون نزاع اهل پرسش و اهل پرستش بر سرِ "استیلای غرب مدرن" بوده است. اهل پرسش به واسطه تردید در انگاره هایی که انسان را محصور در "سود، هوس و طبقه" می پندارند، از طرف اهل پرستش مستوجب تهدید ،تکفیر و حتی تعزیرند؛ تهدید آبرو، تکفیر انگیزه و تعزیر آینده.
احمدی روشن فرزند ناخلف این دانشگاه است؛ وقتی نگران آبرو،انگیزه و آینده خود نبود...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۴۶
سیدامیر علوی
سلمان، ابوذر، مقداد و عمار را ارکان اربعه گفته اند از این رو که پس از رحلت نبی(ص)، علی(ع) را وصیّ بلافصل دانسته و چون سایرین در فتنه سقیفه دچار ارتداد نشدند.
مقداد از نخستین همراهان نهضت، شلاق خورده ی دوران جاهلیت، سلحشور دوران غزوات مقدس و سرشار از حکمت و بصیرت بود؛ آن گونه که الله - جلّ جلاله – نبی(ص) را به دوستی با وی امر نمود. پیوسته حدیثى را که از نبی (ص) شنیده بود، زمزمه مى‏کرد "سعادتمند کسى است که از فتنه برکنار باشد". لذا از سر صدق و خوف کبر، از حکومت کناره گیری می کرد.
عمار برای همه به مثابه فرقان – جداکننده حق از باطل- بود، زیرا نبی(ص) در فتنه ها او را شاخص حق معرفی نمود. بی دلیل نبوده که او را "ابا الیقظان" - پدر کیاست و هوشمندی – خوانده اند؛ آن گاه که در فتنه سقیفه با خلیفه اول بیعت نکرد، لکن خلیفه دوم را – بنا به مصالح عامه مسلمین- به رسمیت شناخت و حتی امارت کوفه را از سوی وی پذیرفت. فرزند شهید دوران جاهلیت و جانباز دوران غزوات مقدس، از سوی نبی(ص) مامور شد که در رویایی با "فتنه بزرگ" علی(ع) را تنها نگذارد؛ همین بود که راکبان فتنه جمل را زمین گیر کرد و در صفین به ماموریت خود پایان داد.
ابوذر اما داستان دیگری دارد. خود می گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند، دوست دارد؛ مرگ، فقر و بلا. هرچند که عمده عبادت ابوذر تفکر بود، اما آن چه زبانزد است، شمشیر زبان اوست؛ آن گونه که غصب جایگاه خلافت، منع نگارش حدیث و میل بیت المال باعث شد از بیعت با خلیفه اول سرباز زند، در زمان دومی به زندان رود و زمان سومی به تبعید. ابوذر در غربت ربذه غروب کرد آن گونه که نبی(ص) دیده بود... یعیش وحده و یموت وحده.
روزبه، کشاورززاده ی ایرانی، در جست و جوی حقیقت بی تاب بود؛ دین پدری – زردشت – را رها کرد و به مسیحیت گروید، اما سیراب نشد. به قصد آموختن معارف مسیحی از خانه فراری شد و در شام به خدمت کلیسا درآمد. پیشگوئی ظهور پیامبری از حجاز، خبر از سفری تازه می داد. سفری که برای او دو ارمغان به همراه داشت؛ آزادی از بردگی جسم و جان و نام جدیدش، سلمان که هر دو از جانب نبی(ص) بود.
غزوه خندق به واسطه ابتکار سلمان منجر به فتح شد و این تنها ذره ای از علم اول و آخری بود که می دانست. در فتنه سقیفه، علی(ع) را رها نکرد. بعدها که از جانب خلیفه دوم به امارت مدائن انتخاب شد، باز علی(ع) را رها نکرد و با رخصت او پذیرفت. سلمان "منّا" خوانده شده و همدم غربت اهل البیت؛ وقتی در تشییع مخفیانه فاطمه(س) باز علی(ع) را رها نکرد. والی مدائن زندگی عالی ای نداشت؛ از بافتن زنبیل روزگار می گذراند و سهمش از بیت المال را صدقه می داد. وقتی از دنیا رفت، علی(ع) به سرعت خود را رساند و شخصا اقدام به تغسیل، تکفین و تدفین وی کرد...این بار علی(ع) او را رها نکرد.
***
تفاوت منش سیاسی ابوذر و سلمان همواره مورد سوال حزب الله بوده است؛ از دوران نهضت علوی تا جعفری و تا خمینی و خامنه ای. آن گاه که صادق(ع)، جایگاه دهم ایمان را برای سلمان و نهم را برای ابوذر شایسته دانست، این سوال مطرح شد که " آیا برتری سلمان در ایمان، معادل برتری در منش سیاسی اوست؟"
آن چه موجب برتری سلمان شد، "قدرت تصرف" وی بود؛ وقتی در دوره خلیفه دوم خطر کرد و به مدائن رفت، با اسلوب علوی حکومت کرد. حکومتی را که می توانست برای ایمان و آبرویش تهدید باشد، به فرصتی برای ترویج منش سیاسی اهل البیت تبدیل کرد. حال که ابوذر اصلا وارد این معادلات نشد و به مجادلات کلامی بسنده کرد.
رقابت علامه و آیت الله در انتخابات 92، رقابت دو رویکرد ابوذری و سلمانی بود؛ وقتی علامه تنها به مصداق تاکید داشت و آیت الله تنها به روش، شکست قابل پیش بینی بود. بی تردید همراهی آن مصداق و آن روش، نتیجه ای جز آن چه شد را رقم می زد.
سلمان، ابوذر، مقداد و عمار با تمامی تفاوت ها یک محل اتّصال داشتند و آن علی(ع) بود؛ دیده نشد که علی(ع) برای اثبات یکی دیگری را نفی کند، هرچند دارای شایستگی های متفاوتی بودند. حال که مشی سیدعلی نیز برگونه علی است، سوال این جاست که نسبت ما با اصحاب ولی جز این باید؟!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۴
سیدامیر علوی

جمعیت متراکم مقابل تالار وحدت نماینده نسلی است که مهم ترین ویژگی اش "هیجان" است. برایش فرقی نمی کند کجا باشد؛ بزم پیروزی تیم ملی یا ختم خواننده پاپ و یا رزم خیابانی سال 88.
آن چه تولید هیجان می کند و خود بازتولید می شود، سه چیز است: فرح، غضب و شهوت و این نسل مدیریت این سه را نمی داند؛ نه این که نخواسته بداند، چون در مدرسه، دانشگاه و خانواده این سه "راز" ند و نسلِ کنجکاو، کشف آن ها را در پستو - پارتی، سکوی ورزشگاه و ولنتاین - جست و جو می کند. سکوت این سه پیرامون آن سه نیز از باب جهل است و نه علم...وقتی که حوزه و دانشگاه در خواب زمستانی به سر می برند.
از منظر خیلی شاید تقارن 25 بهمن 1389 و 14 فوریه 2011 – روز ولنتاین- اتفاقی بود، اما این گونه نیست؛ دختران و پسرانی که آن روز شانه به شانه ی هم در خیابان های تهران آتش زیر خاکستر فتنه 88 را شعله ور کردند، بیش از آن که مخالف اصل ولایت مطلقه فقیه بودند، حسرت  تبریک گفتن ولنتاین از رسانه ملی را داشتند. این که اتوپیای زیرزمینی شان-هرچند کوتاه- فرصت تجلی و یا تخلی پیدا می کرد.
تحیر نگارنده از دوستانی است که پیگیر یافتن ایدئولوژی برای این نسل و گنجاندن آن در یک چارچوب خاص اند؛ حال که ایدئولوژی آن ها "بی ایدئولوژی" بودن است.
جمعیت متراکم مقابل تالار وحدت خواهران و برادران خودِ ما هستند؛ جمعیتی که جمهوری اسلامی آن ها را تربیت کرده است... 

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۳ ، ۲۲:۴۴
سیدامیر علوی