مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله
مأوا

صــد بـار لــب گـشـودم و بــیـرون نـــریـختم
خــون‌ها که مـوج می‌زنـد از سیــنه تا لـــبم

مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله

۲ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است


 اولین بار که در مقابلمقام شهدای اُحد یک "سَلفی" را از نزدیک دیدم، تصوّر نمی کردم که این یک تجربه ی تکرارشدنی باشد

به گواه تاریخ آن چه توسعه ی هر مکتب را، چه الحادی و چه توحیدی، در دو بُعد سطح و عمق ممکن می سازد، حضور مبلّغ و شارح در حلقه های بعدی پیروان آن است. تبلیغ مقام نقل و بندگی است و شرح مقام بسط و زندگی و این دو در امتداد یک دیگر به تکامل می رسند؛ آن گاه که شارح در حفظ آن چه رسیده، متوقّف نشده و از قِبل بسط آن، مکتب را زیست می کند. حال چنان چه مبلّغ بر نقل میراث مکتب کفایت کرده و امتداد آن در آینده را برنتابد، دوگانه سَلفی- نَهضتی متولّد می شود.
از ابتدای تأسیس مکتب نبوی(ص) و در بزنگاه های حیاتی نهضت، دوگانه سَلفی- نَهضتی مصادیق خود را شناخته و هم چنان نیز ادامه دارد. سلفی های محمدی در سقیفه بر نهضتی های علوی غلبه کردند، آن چنان که سلفی های مهدوی ، انقلاب نهضتی های خمینی را برنتافتند و سلفی های خمینی در فتنه 88 ، نفی امتداد نهضت در دوران خامنه ای را اراده کردند. نهضتی ها به جرم عدم توقّف در نبی(ص) و مهدی(عج) و خمینی(ره)، تکفیر شده و رافضی، غالی و افراطی خوانده می شوند.
حاصل این سلفی گری چیزی جز ظهور مراتبی از بدعت در مسیر نهضت نبوده است؛ چه این که حکومت اموی خروجی طبیعی فتنه ی سقیفه بود و سکولاریسم نقاب دار محصول فتنه ی حجتیه. لکن آن چه در دوران کنونی نهضت از جانب سلفی های متأخر پی گیری می شود، بدعت رخ نمائی با رأی امّت است؛ آن گونه که در روزگاری نه چندان دور، یکی از بدمستی رأی انبوه و به بهانه ی توسعه سیاسی، لوایح دوقلو می نوشت تا وصول به اباحه گری را تسریع کرده باشد و دیگری امروز به بهانه توسعه اقتصادی، طرح رفراندوم "آرمان؛ آری یا نه؟" در می اندازد تا از این طریق ناکارآمدی خود در مدیریت معیشت را به جانب امام -به عنوان کانون آرمان امّت- متوجّه سازد.
آن چه بدیهی است سلفی ها در تبلیغ مسطّح گذشته، در نقطه ای ساکن ایستاده اند و توسعه عمیق مکتب نبوی(ص) جز در پویش نهضتی ها میسور نخواهد بود... 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۰۲:۱۶
سیدامیر علوی
اگر در متون مغشوش شریعتی پیرامون روحانیت، پسوندِ "دیپلمات" را به "آخوند" بیفزائیم، شاید جملات را به رستگاری نزدیک تر کرده باشیم

هم نشینیِ عریان کارگزاران دولت توسعه با حامیان رفع حصر و ساقیان جام زهر اگرچه قابل پیش بینی بود، چه این که رئیس دولت هر از چند گاهی پیرامون "مواعید"ی که به خاکسترنشینان فتنه داده، "نرفته از یادم"ی صادر کرده تا هم آنان را نسبت به مطالبه ی مجازی خود متوقّع کرده باشد و هم خود را از مواهب آرای آنان متمتّع؛ لکن آن چه در ورای مصادره ی  شخصیت میرزا کوچک جنگلی مشمئزکننده می نمود، تقلیل روحانیت به "دیپلمات های عمامه به سر" بود.
میرزای دیار جنگل بیش از آن که با تکنوکراسی و دیپلماسی برخی رجال تناسبی داشته باشد، در اقتدار و مظلومیت تالی تلو ِسیدناالقائد است. آن گاه که در خلال جنگ بین الملل اول و غیاب دولت مقتدر مرکزی، قوای بیگانه مشغول جولان در شمال و جنوب کشور بودند، میرزا چاره ای نداشت که از احسان الله خان بهائی تا گائوک مسیحی را گرد خود جمع کرده و جبهه ای متّحد اما تحت لوای اسلام تشکیل دهد. با این که در بیعت شکنی بعضی یاران در مواقع ابتلاء تردیدی نداشت، اما با پیشنهاد آنان به مذاکره با دشمن بیگانه پرداخت؛ هرچند که در نهایت، توافق بر سر حکومت التقاطی سوسیالیستی را نپذیرفت و خطاب به لنین نوشت:" ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویک‌ها را قبول کند".

حال که جمهوری اسلامی در معیشتی ترین نزاع پس از انقلاب مشغول نبرد با تحریم های داخلی و خارجی است، شاید تجمع همه ی رجال و حتی اشباه الرجال تحت لوای جمهوری اسلامی و مذاکره با دشمن بیگانه اجتناب ناپذیر بنماید؛ لکن تکرار خاطره جام زهر تنها در خواب بعضی متصوّر خواهد بود.
"جمعیت متفرّق مقابل تالار حکمت" برای پریشانی خواب آن ها کفایت می کرد، هرچند که مطالبه ی حقیقی دانشجویان در نظرشان مطایبه جلوه کند...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۷
سیدامیر علوی