حنابندان پیوند دلار و ریال
"...انزوای حزبالله در نظام ما نیز نشانهی خوبی نیست؛ هرچند که الحمدالله و المنّه سایهی مبارک حضرت امام امّت همچون ابر رحمتی بر سر ما گسترده است و ما را از بلیّات و خطرات حفظ میکند، اما بههرتقدیر شکی نیست که اکنون در نظام ما حزبالله رفتهرفته به انزوای سیاسی کشیده میشود و کارها به دلباختگان تکنوکراسی واگذار میگردد. این نشانهای است از همان سرنوشت محتومی که همهی انقلابهای جهان را وا داشته است تا فرزندان خویش را ببلعند... و خدا آن روز را نیاورد..."
سیّدمرتضا آوینی
تماشای
پایکوبی تودههایی از مردم به امید گشایشهای اقتصادی دوران پساتوافق برایم دردناک
مینمود؛ نه اینکه بیمارگونه با فَرح نامتعارف مردم تب کرده باشم و یا فَتح
خودخوانده دولت برایم گران آمده باشد، بلکه از این بابت که به ثمر نشستن پیوست
فرهنگی نسخه بانک جهانی برای توسعه کشور عریانتر گشته و آن تعجیل در فرج با
"پیوند دلار و ریال" بود.
در
غرب مدرن هژمون اقتصادی از لوازم هژمون سیاسی محسوب شده و بلکه از اصالت بیشتری
نیز برخوردار است؛ چه اینکه تمامی مقدسات چون خدا،مسیح و انجیل قابل تشکیک بوده و
این تنها پول است که از این قاعده مستثنا میگردد. معبد انسان مدرن را
نه در واتیکان که جایی حوالی والاستریت میتوان یافت. حال دولتها و حکومتها با
هر مکتب و مذهبی میبایست بین بقا و فنای خود یک راه را برگزینند؛ یا طریقهی
متابعت از نظم موجود را در پیش گیرند و به سهم خود از بازار مصرف - و نه تولید -
قانع باشند و یا در صورت مخالفت، وادار به سکوت و یا سقوط شوند. این اتفاق فراوانی
بوده است که حکومتهای انقلابی برای نیل به ثبات سیاسی چارهای نداشتهاند که برای
مدتی شئون جهانی را بر خلوص آرمانی ترجیح داده و "تکنوکراسی" را جایگزین
"آرمانگرایی" نمایند؛ غافل از اینکه تکنیک خود در پی آرمانِ توسعهی
اقتصادی است.
دهه
اول انقلاب دو مزاحم عمده برای حرکت تکنوکراتها به سمت توسعه اقتصادی وجود داشت؛
جنگ تحمیلی و امام خمینی. اتمام جنگ و ارتحال امام عرصه را برای جولان تکنوکراسی
به بهانه سازندگی کشور فراهم کرد. بانک جهانی به کمک تکنوکراتها آمد و تسهیلات
خود را منوط به اجرای سیاست تعدیل اقتصادی کرد. بدیهی است که تعدیل اقتصادی خود
محصول تعدیل سیاسی و فرهنگی است و بدون این مقدمه، توسعه اقتصادی شکل نخواهد گرفت.
لذا تغییر شعائر جامعه طبیعی بود؛ "فرزند کمتر و مصرف بیشتر و زندگی بهتر و
رفاه بیشتر". علیرغم شکست سیاست تعدیل در دوران توسعه اقتصادی، پیوست
فرهنگی بانک جهانی به نتیجه رسید و آن بسط طبقه متوسط شهری بود که تنها آرمانش رفاه
بیشتر است.
هرچند
که تلاشهای تکنوکراتهای سابق و شرطیسازی پویایی معیشت به ایستایی سانتریفیوژ درنهایت
تجربههای سابق را برای مردم تجدید خواهد کرد، اما گویا ترادف فقر و فردو به باور تودههایی
از مردم نشسته و همین است که سایهی توافق هستهای نیز آنان را راهی خیابانها میکند.
مشکلهی گرایش مردم به رفاه بیشتر وقتی بغرنجتر میشود که سابقون انقلاب اوقات فراغت
خود را در کیش و قشم سپری میکنند؛ به راستی چرا مردم نباید پیوند دلار و ریال را
جشن بگیرند؟!
سلام.
نثرش قشنگه.
انگار متن، توسط یک عضو طبقه ی بالاتر از متوسط نوشته شده.
ای کاش در متنت اشاره می کردی به عبارت «بخشی از مردم». همه ی مردم که نرفتن استقبال. حتی اکثر مردم هم نرفتن. حتی اکثر مردم هم تبریک نگفتن. حتی نمی توان گفت اکثر رسانه ها با تبریکات اعلام شده همراه شدن. فقط عده ی زیادی از رسانه ها تبریک ها را بزرگ کردند. خوب، کار رسانه همینه! حالا چرا مخالفا خوب کار نمی کنن؟
پذیرش تعامل با بانک جهانی از مسائل بسیار پیچیده ی نظام هست. مثل 13 آبان که به الجزایر منجر شد، مثل آتش بس. این که یک عده به صرف تکنوکراتی به این تعامل علاقه مند باشند و به خاطر جنگ و امام نتوانند به اهدافشان برسند، کمی ساده انگاری (نه ساده سازی)در برخورد مسئله است. حالا چرا ما این را بررسی نمی کنیم؟
ما همیشه یک سوال داریم. اگه مخالفان تکنوکراسی به جزئیات تئوریک و اجرایی نظریات خودشون کم توجهی می کنن، یا به سوالات دیرتر از زمان خودشون جواب می دن یا تشکیلاتی ندارن که جزئی نگری های مبتنی بر کل نگری هاشون رو اجرا کنه، یا خودشون و نظریاتشون رو به مردم معرفی نمی کنن تا مردم به سمتشون بیان و زمام امور رو به دستشون بدن، آیا زمانه می ایستد تا آن ها خود را برسانند و مشکلات را حل کنند؟ آیا مردم باید به کسانی که قدرت اجرا ندارند اعتماد کنند، و زمام امور را به دستشان بدهند؟ آیا مردم به کسانی که به درستی خود را معرفی نمی کنند، می توانند زمام امور را بدهند؟
چرا با مناسبات بانک جهانی به تحلیل اجتماع می پردازیم؟ قشر محروم، متوسط و اشراف. منکر وجودشان نیستم، ولی این طبقه بندی اگر توانایی تحلیل اوضاع ایران را داشت، تا حالا فرمول های بانک جهانی اثر کرده بود. در ضمن، مگر ما جزء کدام طبقه هستیم؟ از 1400 سال پیش تا همین حالا همه به دنبال رفاه بوده اند. رفاه طلبی چیز مذمومی نیست. مسئله رابطه ی میان نفع فرد و جامعه است. مسئله این است چه کسی بر چه مبنایی این رابطه را اداره و برقرار می کند؟
تکنوکراسی اصلا بد نیست. اگرایشان نباشند، شاید هیچ چرخی به حرکت در نیاید چرا که نظریه پردازان یادشان می رود در عین مطالعه ی چرخ، باید آن را استفاده کرد. ولی عملگرایی مبتنی بر اصالت جناح و باند ، از حیوانیت هم پست تر است.
بیایید یک بار هم شده اعتراف کنیم که یا نمی دانیم چه کنیم، یا نمی دانیم چه طور دانسته هایمان را در صحنه ی اجتماعی اجرا کنیم. این قدر یقه ی مردم و مخالفان را با زدن برچسب های مختلف نگیریم.
البته شاید هم بد نباشد برخی از ما (خدا شاه است بلا نسبت نگارنده) اعتراف کنیم که شاید ما هم از جرگه تکنوکرات هایی هستیم که در رقابت عقب افتاده ایم.
اگر غلط املایی دارم لطفا عفو و اصلاح کنید وقت بازنگری نیست.