ممنون از کاریکاتوریست اصلاحطلب روزنامه بهار که دهها جلد نیمه پنهان کیهان را در کراوات "سبز" اوباما خلاصه کرد
مجمع عمومی سازمان ملل متّحد از بدو تاسیس تاکنون صحنهای منحصربفرد برای دولتهای مختلف بوده که بیواسطه به تفسیر خود از "هست"های جهان بپردازند و "باید"های خود را به دیگران عرضه کنند؛ دیگرانی که عموما از دریچه رسانههای فراگیر تصوّری کاریکاتورگونه از "غیرخودی"ها دارند و همین تصوّر مبنای تعامل و یا تقابل قرار میگیرد. بالطبع جمهوری اسلامی به عنوان محصول انقلابی که خارج از گفتمانهای غالب اومانیستی شناخته میشود، همواره از این فرصت استقبال کرده تا به پرسشهای قدیمی پاسخ داده و یا حتی پرسشهای جدیدی طرح کند.
مقایسهی تطبیقی سخنان روسای جمهور
ایران و آمریکا در مجمع عمومی امسال حاوی نکات جالبی است که نشاندهنده دو نوع
رویکرد از یک گفتمان است. از این جهت که هر دو بر "گفتمان توسعه" تاکید
کردند، با این تفاوت که اوباما آشکارا ایمان خود به کاپیتالیسم را فریاد زد، بشار
اسد را ستمگری خواند که قتل عام می کند و "مرگ بر آمریکا"ی ایرانیها را
به سخره گرفت. برای اوکراین و چین نسخه پیچید و از سنگاپور گرفته تا کلمبیا را بهواسطهی
اینکه سربهزیر شده اند ستود. در طرف دیگر اما روحانی از صلح بعد از برجام گفت،
اینکه نمیخواهیم در گذشته بمانیم و دیگران را به تصویب برجامی دیگر با موضوع افراطگرایی
دعوت کرد؛ گفت که شهامت انعطاف را داشتهایم و نباید در پی "خواستههای حداکثری"
باشیم تا صلح، ثبات و توسعه یافتگی برای همه حاصل شود. بعدتر حمایت ایران از سوریه
را به رودربایستی با خانوادهی اسد تقلیل داد و اینکه هر عاقلی بین داعش و بشار
قطعا دومی را انتخاب خواهد کرد.
این ادبیات البته طبیعت فضای پس از
برجام است؛ چه اینکه وقتی آمریکا به سستی ایران در استیفاء حق هستهای رسید و امکان
پیشروی را فراهم دید، طبیعی است که به کدخدایی خود ایمان بیاورد و در سایر مسائل
مربوط به ایران از موضع بالا ورود پیدا کند. این بود که در نیویورک هر چه روحانی
دیپماتیکتر صحبت میکرد، بر صراحت ایدئولوژیک اوباما افزوده میشد و کار به آنجا
رسید که با لحنی قیّممآبانه خطاب به ایران گفت: "به مغازه
دار ایرانی فکر کنید که بعد از توافق هسته ای گفته بود انشاءالله می توانیم اکنون کالاهای
بیشتری را به بهای بهتری ارائه کنیم..."؛ منظورش همان گردش توٲمان چرخ زندگی و
سانتریفیوژ بود که پیشتر شنیده بودیم.
حتّی اگر ظریف به مصافحهی با اوباما تن نمیداد و عادل الجبیر هم به روحانی توهین نمیکرد، نطق اوباما به تنهایی برای اثبات ناکارآمدی رویکرد دولت یازدهم در دیپلماسی برد-برد کفایت میکند؛ نطقی که فاقد تکریم در گفتار و تغییر در رفتار وعده داده شده و سرشار از امید به نفوذ در ایران بود. مسئله اما ناشی از همان همدلی دولت با گفتمان توسعه و بلکه همزبانی با غرب در مسیر توسعه است؛ کافی است به دیگر نطق روحانی در نشست توسعه پایدار نگاه کنید: "همگی در یک کشتی نشستهایم...". طبعا وقتی خود را با سرنشین کشتی جهانیشدن همنشین دیدی، دیگر "خواستههای حداکثری " یا به تعبیر دقیقتر "آرمانهای انقلابی" تهی از منطق و معنی جلوه خواهد کرد.
برق چشمان امروز اوباما دیری نخواهد پایید، وقتی که شبها خواب حضور حاج قاسم در خیابانهای مسکو را میبیند...
حتّی اگر ظریف به مصافحهی با اوباما تن نمیداد و عادل الجبیر هم به روحانی توهین نمیکرد، نطق اوباما به تنهایی برای اثبات ناکارآمدی رویکرد دولت یازدهم در دیپلماسی برد-برد کفایت میکند؛ نطقی که فاقد تکریم در گفتار و تغییر در رفتار وعده داده شده و سرشار از امید به نفوذ در ایران بود. مسئله اما ناشی از همان همدلی دولت با گفتمان توسعه و بلکه همزبانی با غرب در مسیر توسعه است؛ کافی است به دیگر نطق روحانی در نشست توسعه پایدار نگاه کنید: "همگی در یک کشتی نشستهایم...". طبعا وقتی خود را با سرنشین کشتی جهانیشدن همنشین دیدی، دیگر "خواستههای حداکثری " یا به تعبیر دقیقتر "آرمانهای انقلابی" تهی از منطق و معنی جلوه خواهد کرد.
برق چشمان امروز اوباما دیری نخواهد پایید، وقتی که شبها خواب حضور حاج قاسم در خیابانهای مسکو را میبیند...