در امتداد دیپلماسی
"یکی از اساتید مهم دانشگاه که با ما همکاریهای علمی داشت و فرد متدیّن و انقلابی هم بود و هست، چندسالی در آکسفورد انگلستان بود. ما یک سفری آنجا دعوت شدیم برای ایام عید که انجمنهای دانشجوهای مسلمان در لندن بود. ما در آن سفر احوال رفیقمان را پرسیدیم که ایشان کجاست؟ گفتیم حالا که ایشان نیامده دیدن ما، ما برویم دیدن ایشان.
رفتیم آکسفورد و ظهر مهمان ایشان بودیم. بعد از پذیرایی، من و ایشان تنها شدیم و دو نفری نشستیم. خیلی آهسته حرف دلش را مطرح کرد. گفت می دانی که من از اول طرفدار انقلاب و امام بودم، مواضعم چنین و چنان بود. حالا هم همین اعتقاد را دارم، ولی به هر حال یک حقایق و واقعیاتی است که نمیشود انکار کرد...
میگفت این سرعت تکنولوژی و پیشرفت غرب شبیه سرعت نور است... هرچه ما سریعتر برویم و سرعت بگیریم، باز فاصلهمان با آنها زیاد است. حتی اگر خودمان را هم بکشیم، باز به آنها نمیرسیم! فقط یک راه وجود دارد و آن اینکه با آنها سازش کنیم و از تکنولوژی آنها استفاده کنیم. صمیمانه هم باید به ما بدهند؛ اگر به زور بخواهیم از چنگشان دربیاوریم، نمیشود..."
علّامه مصباح یزدی
گفتگو با ماهنامه عصر اندیشه،ش 8، ص 39
آنگاه که در اولین روزهای شروع به کار دولت یازدهم دوگانهی "هنر ارزشی-هنر غیر ارزشی" از جانب رئیس جمهور بیاعتبار خوانده شد، عدهای آن را ناشی از ضعف معرفتی وی دانسته و عدهای دیگر با جذب حداکثریاش همراه شدند؛ لکن آنچه ورای تمامی تحلیلهای متنی میبایست مورد مداقّه قرار گیرد، ابتناء دولت یازدهم بر نظریهی "توسعه" است. کافی است مبانی نظری برنامه چهارم توسعه را که محصول نظریهپردازان اقتصادی دولت یازدهم است مجددا مرور کنید تا به تصدیق این تصوّر پی ببرید.
پیشتر تبلور این رویکرد را در دیپلماسی دولت یازدهم دیدهایم؛ آنگاه که متولّی دیپلماسی عموما سعی دارد به جای واژهی "دشمن" از بدیل "رقیب" استفاده کند، یعنی ضمن قبول نظم حاکم بر نظام بینالملل – سلطهگر و سلطهپذیر- به رقابت با دیگر بازیگران میپردازد و میپندارد که انتهای این رقابت به "برد-برد" منتج خواهد شد. تو گویی خود و رقیب را همنشین سفینهای میبیند که اگرچه از مبادی مختلف میآیند، لکن به مقصد مشترک میروند. حال مابهازای این رویه در فرهنگ استقبال از شبهروشنفکرانی چون فرمانآرا و قبادی و ادّعای گشایش در ارتباط سینمای ایران با جهان از "پنجره" به "در" در دوران پساتوافق میشود. پیشتر نیز جنبشهایی از جنس "عمّار" که مبتنی بر احیای تصویر امّت در سینمای ایران شکل گرفتهاند، از جانب متولّی فرهنگ مشمول تخفیف و تمسخر دانسته شده بود.
اما تلاش ناموفق جهت زدودن پسوند "فجر" از جشنواره سالانهی سینمای ایران شاید مهمترین رویداد فرهنگی دو سال اخیر باشد، چه اینکه این نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی است که متولّی رسمی فرهنگ جسورانه به تنافر سینمای ایران با انقلاب اسلامی حکم میکند؛ جسارتی که شاید تنها از عهدهی طلبهی مدرسه حقانی و دانشجوی دانشگاه امام صادق(ع) برمیآید. اتفاقاتی از این دست دیگر عجیب نخواهند بود، چه اینها همه قطعات جورچین تصویر ایران در آیینهی اتوپیای توسعهی جهانیاند.
بسمه تعالی
سلام بر برادر تند مزاج و عمرانی عزیز!
خدا رو شکر که بعد از مدتی، ظهور کردی. من که در مانده ام و در غیبت کبری.
اما برسیم به متن جالب توجهت.
یکی از بنیان های اساسی مطرح شده در مقاله ات، چالش «تعامل میان دین و تمدن غرب» بود. لطفا به این نکته توجه کن که اساسا نگاه آیت الله مصباح با امثال امام و رهبری و بهشتی و صدر، در خصوص این مقوله متفاوت است. امام و سایرینی که ذکر نامشان رفت مدعی اند که می توان از مظاهر مادی و غیر مادی تمدن غرب همان طور که زمانه به جلو می رود استفاده نمود که این نحوه ی تعامل در عباراتی مثل «جمهوری اسلامی»، «دموکراسی اسلامی» و ... قابل مشاهده است. این در حالی است که فردی مثل آیت الله مصباح، شاید مخالفت مبنایی با اصل اتخاذ فکر و تمدن نداشته باشد، ولی سلیقه ی سخت گیرانه ای در به کار بردن آن دارد که این نحوه ی برخورد در دوران گذشته در مواردی چون «تشکیل حزب جمهوری اسلامی»، «اندیشه های شریعتی»، عبارت «حکومت اسلامی» و... می توان دید.
به طور صریح باید عرض کنم که نگاه رهبری با شخصی چون حسن روحانی، دارای اشتراک بیشتری است تا فردی چون آیت الله مصباح. این را از آن جهت نقل کردم، چون زاویه ی ورود به بحث در این مقاله، به درستی مشخص نیست. شاید اگر این مسئله درست تر بیان شده بود، بخش قابل توجهی از متن، جنبه ی دیگری به خود می گرفتند.
یکی دیگر از مسائلی که اشاره شده است، مسئله ی همگامی با نظم نوین جهانی و استنادی به مسئله ی رقیب و دشمن بود. به نظرم به سه نکته باید توجه کرد.
یک: بیانات یک دیپلمات که اساس کارش «فریب» است، نمی تواند معیار شناخت دقیق اندیشه های یک جریان باشد؛ مگر در شرایطی که یک نظریه پرداز، به طور رسمی، مبانی تئوریک آن را طرح و عمل به آن را ستوده باشد، به نحوی که آن را نه یک تاکتیک که یک اصل در دکترین یا مکتب فکری خود قلمداد نماید.
دو: ظاهرا دیپلمات های ما ترجیح می دهند نقش فرد بی طرف را بازی کنند که به دنبال رضایت اکثری مخالفین یا به بیان دیگر، رقبا، هستند. آن ها با ادبیاتی خاص، خود را همراه با غرب نشان می دهند و از طرفی معمولا موضعی نیمه سخت و البته گاهی شدیدا سخت، در مقابل نظام غرب اتخاذ می کنند. از طرفی بساط فحش خوردن داخلی را برای خود مهیا می سازند تا فضای بده بستان را جدی و خود را طرف سوم(طرف ها عبارتند از:مخالفان و منتقدان داخلی، کشورهای خارجی، تیم مذاکره کننده) نشان دهند.
سه: شاید تحلیل عملکرد دولت روحانی، مقاله ای مفصل بخواهد، ولی به نظرم طرح مطلبی کوتاه، می تواند در تحمل شرایط کمک کند. این را باید بپذیریم که دولت روحانی حداقل دارای دو هدف اصلی است: «بالا بردن رشد اقتصادی، بالا بردن نشاط اجتماعی» تا بتواند به واسطه ی تحقق این ها، مناسبات داخلی و خارجی نظام به خصوص جنگ جهانی سوم (که در حال حاضر محقق شده است) را اداره نماید. به همین مناسبت حداقل سه استراتژی را اتخاذ نموده است :«چراغ سبز زیاد به امریکا و استفاده ی داخلی و خارجی از مذاکرات، از دست ندادن حمایت ثروتمندان و در عین حال تغییر نظام اقتصادی، راه اندازی کنسرت های کشوری [دکتر روحانی صراحتا گفته بود] و کنترل میزان نارضایتی عمومی ».
در چنین پازلی تغییر عبارت دشمن به رقیب،نمایش کلید، در آوردن عمامه و عبا در ماشین (در فیلم تبلیغاتی)، حذف عبارت فجر، عدم تعیین روسای برخی دانشگاه ها، مخالفت با حذف یارانه ها، مخالفت با مشاهده ی حساب ثروتمندان و... قابل تأمل می نماید. هر چند که در سطح تاکتیکی، من و امثال من نمی توانیم موافق جدی عملکرد ایشان باشیم. و این برای همه مسلم است که دیدگاه مدیریتی رهبری با دکتر روحانی تفاوت دارد.
به عنوان مسئله ی آخر، می خواهم یک مشکل را بیان کنم که البته خودت آن را در عبارت « پیشتر نیز جنبشهایی از جنس "عمّار" که مبتنی بر احیای تصویر امّت در سینمای ایران شکل گرفتهاند، از جانب متولّی فرهنگ مشمول تخفیف و تمسخر دانسته شده بود. » بیان کرده ای. ما یک مشکل داریم که امام و یارانش نداشتند. متأسفانه برخی آن چنان اسم اسلام را بالا می برند که جمهوری و ایران در آن گم می شود و آن چنان برخی اسم جمهوری و ایران را بالا می برند که اسلام گم می شود. سوال من این است که چرا جریانات سیاسی کشور با عبارت کامل «جمهوری اسلامی ایران» مشکل دارند و این در حالی است که امام و رهبری همواره در صدد جمع همه ی آن ها بوده اند؟ چرا عده ای باید فکر کنند که جشنواره ی فیلم عمار یک جشنواره ی اسلامی و غیر ملی است و صدای انقلاب فقط در آن جا شنیده می شود؟
و یک سوال دیگر: اگر خودت حاکم اجرایی بودی، چه طور مسئله ی توسعه را با دین جمع می کردی؟ طرح اقتصادی مشخصی وجود دارد؟ طرح فرهنگی مشخصی؟ چه طور فرهنگ و اقتصاد اسلامی و جامعه ی جهانی را جمع می کردی؟
توصیه می کنم دوستان، بیشتر به صحبت های رحیم پور و رهبری مراجعه کنیم.
کمی هم بد نیست یک سوزن به خودمان بزنیم، بعد یک جوال دوز به دیگران.
نگارشت خیلی بهتر شده. احسنت. فقط یه کم بیشتر اصطلاحات فارسی استفاده کن و معادل غربی رو توی پرانتز بنویس.