اولین بار که در مقابلمقام شهدای اُحد یک "سَلفی"
را از نزدیک دیدم، تصوّر نمی کردم که این یک تجربه ی تکرارشدنی باشد
به
گواه تاریخ آن چه توسعه ی هر مکتب را، چه الحادی و چه توحیدی، در دو بُعد سطح و
عمق ممکن می سازد، حضور مبلّغ و شارح در حلقه های بعدی پیروان آن است. تبلیغ مقام نقل
و بندگی است و شرح مقام بسط و زندگی و این دو در امتداد یک دیگر به تکامل می رسند؛
آن گاه که شارح در حفظ آن چه رسیده، متوقّف نشده و از قِبل بسط آن، مکتب را زیست
می کند. حال چنان چه مبلّغ بر نقل میراث مکتب کفایت کرده و امتداد آن در آینده را
برنتابد، دوگانه سَلفی- نَهضتی متولّد می شود.
از ابتدای تأسیس مکتب نبوی(ص) و در بزنگاه های حیاتی نهضت، دوگانه
سَلفی- نَهضتی مصادیق خود را شناخته و هم چنان نیز ادامه دارد. سلفی های محمدی در
سقیفه بر نهضتی های علوی غلبه کردند، آن چنان که سلفی های مهدوی ، انقلاب نهضتی
های خمینی را برنتافتند و سلفی های خمینی در فتنه 88 ، نفی امتداد نهضت در دوران خامنه
ای را اراده کردند. نهضتی ها به جرم عدم توقّف در نبی(ص) و مهدی(عج) و خمینی(ره)، تکفیر شده و رافضی، غالی و افراطی خوانده می شوند.
حاصل این سلفی گری چیزی جز ظهور مراتبی از بدعت در مسیر
نهضت نبوده است؛ چه این که حکومت اموی خروجی طبیعی فتنه ی سقیفه بود و سکولاریسم نقاب
دار محصول فتنه ی حجتیه. لکن آن چه در دوران کنونی نهضت از جانب سلفی های متأخر پی
گیری می شود، بدعت رخ نمائی با رأی امّت است؛ آن گونه که در روزگاری نه چندان دور،
یکی از بدمستی رأی انبوه و به بهانه ی توسعه سیاسی، لوایح دوقلو می نوشت تا وصول به اباحه گری را تسریع
کرده باشد و دیگری امروز به بهانه توسعه اقتصادی، طرح رفراندوم "آرمان؛ آری
یا نه؟" در می اندازد تا از این طریق ناکارآمدی خود در مدیریت معیشت را به جانب
امام -به عنوان کانون آرمان امّت- متوجّه سازد.
آن چه بدیهی است سلفی ها در تبلیغ مسطّح گذشته، در نقطه ای ساکن ایستاده اند و توسعه عمیق مکتب نبوی(ص) جز در پویش نهضتی ها میسور نخواهد بود...