مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله
مأوا

صــد بـار لــب گـشـودم و بــیـرون نـــریـختم
خــون‌ها که مـوج می‌زنـد از سیــنه تا لـــبم

مأوا

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله

مسئول کاروان تاکید داشت که حتی‌المقدور از کوله‌پشتی سبک استفاده کنید؛ خنده‌م گرفت...پس سنگینی دلم را چه کنم؟!


ای کاش این سفر را پایانی نباشد...

 

 

#قافله_عاشقی_94

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۰۱:۴۵
سیدامیر علوی

پریشان‌خوانی روضه‌خوان را درک می‌کردم، وقتی از کوچه‌های مدینه تا خرابه‌های شام موضوع روضه‌اش تغییر می‌کرد؛ پهلوی شکسته، دختر چهار‌ساله و طفل شیرخواره...


بگذارید خبرنگار نیویورک تایمز به زنان سرباز کنسرت‌ها و جمعیت سگ‌باز خیابان‌ها دل‌گرم باشد، از کافه‌های پررونق شهر بنویسد و گالری عکس‌های آوانگارد پسری با جین پاره‌پاره را تحسین کند؛ بیچاره فکری شده راز برملا کرده و جماعتی را داغ‌دار که "انقلاب تمام شد". چرا راه دور، همین کافه‌ی "عریان" منظریه که به جای شکلات، لاطائلات داغ روی دیوارش سرو می‌کند و تباهی جمعی را متبادر...لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون...
چهره خبرنگار نیویورک تایمز دیدنی خواهد بود، وقتی بشنود جوانی رشتی، نه در پشت میز کافه‌‌ی شهر که در سنگری حومه‌ی حلب، تمامی امیدهایش را به باد داده است؛ وقتی"سجّاد" لحظه‌ای ایستاد و گفت: " چه عطر خوبی..." و کربلایی شد...
 
#شهید_سجاد طاهرنیا
#مدافع_حرم_عمتنا_زینب(س)
#آبروی_جوانان_رشت

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۶
سیدامیر علوی

ممنون از کاریکاتوریست اصلاح‌طلب روزنامه بهار که ده‌ها جلد نیمه پنهان کیهان را در کراوات "سبز" اوباما خلاصه کرد


مجمع عمومی سازمان ملل متّحد از بدو تاسیس تاکنون صحنه‌ای منحصربفرد برای دولت‌های مختلف بوده که بی‌واسطه به تفسیر خود از "هست"های جهان بپردازند و "باید"های خود را به دیگران عرضه کنند؛ دیگرانی که عموما از دریچه رسانه‌های فراگیر تصوّری کاریکاتورگونه از "غیرخودی"ها دارند و همین تصوّر مبنای تعامل و یا تقابل قرار می‌گیرد. بالطبع جمهوری اسلامی به عنوان محصول انقلابی که خارج از گفتمان‌های غالب اومانیستی شناخته می‌شود، همواره از این فرصت استقبال کرده تا به پرسش‌های قدیمی پاسخ داده و یا حتی پرسش‌های جدیدی طرح کند.  

مقایسه‌ی تطبیقی سخنان روسای جمهور ایران و آمریکا در مجمع عمومی امسال حاوی نکات جالبی است که نشان‌دهنده دو نوع رویکرد از یک گفتمان است. از این جهت که هر دو بر "گفتمان توسعه" تاکید کردند، با این تفاوت که اوباما آشکارا ایمان خود به کاپیتالیسم را فریاد زد، بشار اسد را ستمگری خواند که قتل عام می کند و "مرگ بر آمریکا"ی ایرانی‌ها را به سخره گرفت. برای اوکراین و چین نسخه پیچید و از سنگاپور گرفته تا کلمبیا را به‌واسطه‌ی اینکه سربه‌زیر شده اند ستود. در طرف دیگر اما روحانی از صلح بعد از برجام گفت، اینکه نمی‌خواهیم در گذشته بمانیم و دیگران را به تصویب برجامی دیگر با موضوع افراط‌گرایی دعوت کرد؛ گفت که شهامت انعطاف را داشته‌ایم و نباید در پی "خواسته‌های حداکثری" باشیم تا صلح، ثبات و توسعه یافتگی برای همه حاصل شود. بعدتر حمایت ایران از سوریه را به رودربایستی با خانواده‌ی اسد تقلیل داد و اینکه هر عاقلی بین داعش و بشار قطعا دومی را انتخاب خواهد کرد. 
این ادبیات البته طبیعت فضای پس از برجام است؛ چه اینکه وقتی آمریکا به سستی ایران در استیفاء حق هسته‌ای رسید و امکان پیش‌روی را فراهم دید، طبیعی است که به کدخدایی خود ایمان بیاورد و در سایر مسائل مربوط به ایران از موضع بالا ورود پیدا کند. این بود که در نیویورک هر چه روحانی دیپماتیک‌تر صحبت می‌کرد، بر صراحت ایدئولوژیک اوباما افزوده می‌شد و کار به آنجا رسید که با لحنی قیّم‌مآبانه خطاب به ایران گفت: "به مغازه دار ایرانی فکر کنید که بعد از توافق هسته ای گفته بود انشاءالله می توانیم اکنون کالاهای بیشتری را به بهای بهتری ارائه کنیم..."؛ منظورش همان گردش توٲمان چرخ زندگی و سانتریفیوژ بود که پیش‌تر شنیده بودیم.
حتّی اگر ظریف به مصافحه‌ی با اوباما تن نمی‌داد و عادل الجبیر هم به روحانی توهین نمی‌کرد، نطق اوباما به تنهایی برای اثبات ناکارآمدی رویکرد دولت یازدهم در دیپلماسی برد-برد کفایت می‌کند؛ نطقی که فاقد تکریم در گفتار و تغییر در رفتار وعده داده شده و سرشار از امید به نفوذ در ایران بود. مسئله اما ناشی از همان همدلی دولت با گفتمان توسعه و بلکه هم‌زبانی با غرب در مسیر توسعه است؛ کافی است به دیگر نطق روحانی در نشست توسعه پایدار نگاه کنید: "همگی در یک کشتی نشسته‌ایم...". طبعا وقتی خود را با سرنشین کشتی جهانی‌شدن هم‌نشین دیدی، دیگر "خواسته‌های حداکثری " یا به تعبیر دقیق‌تر "آرمان‌های انقلابی" تهی از منطق و معنی جلوه خواهد کرد.
برق چشمان امروز اوباما دیری نخواهد پایید، وقتی که شب‌ها خواب حضور حاج قاسم در
خیابان‌های مسکو را می‌بیند...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۱
سیدامیر علوی

"یکی از اساتید مهم دانشگاه که با ما همکاری‌های علمی داشت و فرد متدیّن و انقلابی هم بود و هست، چندسالی در آکسفورد انگلستان بود. ما یک سفری آنجا دعوت شدیم برای ایام عید که انجمن‌های دانشجوهای مسلمان در لندن بود. ما در آن سفر احوال رفیقمان را پرسیدیم که ایشان کجاست؟ گفتیم حالا که ایشان نیامده دیدن ما، ما برویم دیدن ایشان.

رفتیم آکسفورد و ظهر مهمان ایشان بودیم. بعد از پذیرایی، من و ایشان تنها شدیم و دو نفری نشستیم. خیلی آهسته حرف دلش را مطرح کرد. گفت می دانی که من از اول طرفدار انقلاب و امام بودم، مواضعم چنین و چنان بود. حالا هم همین اعتقاد را دارم، ولی به هر حال یک حقایق و واقعیاتی است که نمی‌شود انکار کرد...

می‌گفت این سرعت تکنولوژی و پیش‌رفت غرب شبیه سرعت نور است... هرچه ما سریع‌تر برویم و سرعت بگیریم، باز فاصله‌مان با آن‌ها زیاد است. حتی اگر خودمان را هم بکشیم، باز به آن‌ها نمی‌رسیم! فقط یک راه وجود دارد و آن اینکه با آن‌ها سازش کنیم و از تکنولوژی آن‌ها استفاده کنیم. صمیمانه هم باید به ما بدهند؛ اگر به زور بخواهیم از چنگشان دربیاوریم، نمی‌شود..."

 

علّامه مصباح یزدی

گفتگو با ماه‌نامه‌ عصر اندیشه،ش 8، ص 39


آن‌گاه که در اولین روزهای شروع به کار دولت یازدهم دوگانه‌ی "هنر ارزشی-هنر غیر ارزشی" از جانب رئیس جمهور بی‌اعتبار خوانده شد، عده‌ای آن را ناشی از ضعف معرفتی وی دانسته و عده‌ای دیگر با جذب حداکثری‌اش همراه شدند؛ لکن آنچه ورای تمامی تحلیل‌های متنی می‌بایست مورد مداقّه قرار گیرد، ابتناء دولت یازدهم بر نظریه‌ی "توسعه" است. کافی است مبانی نظری برنامه چهارم توسعه را که محصول نظریه‌پردازان اقتصادی دولت یازدهم است مجددا مرور کنید تا به تصدیق این تصوّر پی ببرید.

دولت توسعه‌گرا بیش از آن که قائل به مفاهیم تئوریک باشد، راضی به شرایط پراتیک است؛ بدین معنی که هیچ مفهومی ارزش وقفه و یا اطاله‌ی‌ حرکت در مسیر توسعه و یا به تعبیر دقیق‌تر "جهانی‌شدن" را نخواهد داشت و سیاست، فرهنگ و اقتصاد یکی پس از دیگری خود را با نظم هژمون هم‌آهنگ خواهند کرد. این فرآیند ناظر به رویارویی ضعیف "جنبش‌های نامنظم" با واقعیت‌های هژمون جهانی بوده و از آن‌جایی که توان مقابله با نظم موجود را در خود نمی‌بینند، ابتدا از سر استیصال بدان تن می‌دهند و سپس خود به بازتولید همان نظم می‌پردازند. مالزی نمونه‌ی مبتذل این تجربه با پوسته‌ی اسلامی است.
پیش‌تر تبلور این رویکرد را در دیپلماسی دولت یازدهم دیده‌ایم؛ آن‌گاه که متولّی دیپلماسی عموما سعی دارد به جای واژه‌ی "دشمن" از بدیل "رقیب" استفاده کند، یعنی ضمن قبول نظم حاکم بر نظام بین‌الملل – سلطه‌گر و سلطه‌پذیر- به رقابت با دیگر بازیگران می‌پردازد و می‌پندارد که انتهای این رقابت به "برد-برد" منتج خواهد شد. تو گویی خود و رقیب را هم‌نشین سفینه‌ای می‌بیند که اگرچه از مبادی مختلف می‌آیند، لکن به مقصد مشترک می‌روند. حال مابه‌ازای این رویه در فرهنگ استقبال از شبه‌روشنفکرانی چون فرمان‌آرا و قبادی و ادّعای گشایش در ارتباط سینمای ایران با جهان از "پنجره" به "در" در دوران پساتوافق می‌شود. پیش‌تر نیز جنبش‌هایی از جنس "عمّار" که مبتنی بر احیای تصویر امّت در سینمای ایران شکل گرفته‌اند، از جانب متولّی فرهنگ مشمول تخفیف و تمسخر دانسته شده بود.
اما تلاش ناموفق جهت زدودن پس‌وند "فجر" از جشن‌واره سالانه‌ی سینمای ایران شاید مهم‌ترین رویداد فرهنگی دو سال اخیر باشد، چه اینکه این نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی است که متولّی رسمی فرهنگ جسورانه به تنافر سینمای ایران با انقلاب اسلامی حکم می‌کند؛ جسارتی که شاید تنها از عهده‌ی طلبه‌ی مدرسه حقانی و دانشجوی دانشگاه امام صادق(ع) برمی‌آید. اتفاقاتی از این دست دیگر عجیب نخواهند بود، چه این‌ها همه قطعات جورچین تصویر ایران در آیینه‌ی اتوپیای توسعه‌ی جهانی‌اند.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۸
سیدامیر علوی

"...انزوای حزب‌الله در نظام ما نیز نشانه‌ی خوبی نیست؛ هرچند که الحمدالله و المنّه سایه‌ی مبارک حضرت امام امّت همچون ابر رحمتی بر سر ما گسترده است و ما را از بلیّات و خطرات حفظ می‌کند، اما به‌هرتقدیر شکی نیست که اکنون در نظام ما حزب‌الله رفته‌رفته به انزوای سیاسی کشیده می‌شود و کارها به دل‌باختگان تکنوکراسی واگذار می‌گردد. این نشانه‌ای است از همان سرنوشت محتومی که همه‌ی انقلاب‌های جهان را وا داشته است تا فرزندان خویش را ببلعند... و خدا آن روز را نیاورد..."

سیّدمرتضا آوینی


تماشای پای‌کوبی توده‌هایی از مردم به امید گشایش‌های اقتصادی دوران پساتوافق برایم دردناک می‌نمود؛ نه اینکه بیمارگونه با فَرح نامتعارف مردم تب کرده باشم و یا فَتح خودخوانده دولت برایم گران آمده باشد، بلکه از این بابت که به ثمر نشستن پیوست فرهنگی نسخه بانک جهانی برای توسعه کشور عریان‌تر گشته و آن تعجیل در فرج با "پیوند دلار و ریال" بود.
در غرب مدرن هژمون اقتصادی از لوازم هژمون سیاسی محسوب شده و بلکه از اصالت بیش‌تری نیز برخوردار است؛ چه اینکه تمامی مقدسات چون خدا،مسیح و انجیل قابل تشکیک بوده و این تنها پول است که از این قاعده مستثنا می‌گردد. معبد انسان مدرن را نه در واتیکان که جایی حوالی وال‌استریت می‌توان یافت. حال دولت‌ها و حکومت‌ها با هر مکتب و مذهبی می‌بایست بین بقا و فنای خود یک راه را برگزینند؛ یا طریقه‌ی متابعت از نظم موجود را در پیش گیرند و به سهم خود از بازار مصرف - و نه تولید - قانع باشند و یا در صورت مخالفت، وادار به سکوت و یا سقوط شوند. این اتفاق فراوانی بوده است که حکومت‌های انقلابی برای نیل به ثبات سیاسی چاره‌ای نداشته‌اند که برای مدتی شئون جهانی را بر خلوص آرمانی ترجیح داده و "تکنوکراسی" را جای‌گزین "آرمان‌گرایی" نمایند؛ غافل از این‌که تکنیک خود در پی آرمانِ توسعه‌ی اقتصادی است.
دهه اول انقلاب دو مزاحم عمده برای حرکت تکنوکرات‌ها به سمت توسعه اقتصادی وجود داشت؛ جنگ تحمیلی و امام خمینی. اتمام جنگ و ارتحال امام عرصه را برای جولان تکنوکراسی به بهانه سازندگی کشور فراهم کرد. بانک جهانی به کمک تکنوکرات‌ها آمد و تسهیلات خود را منوط به اجرای سیاست تعدیل اقتصادی کرد. بدیهی است که تعدیل اقتصادی خود محصول تعدیل سیاسی و فرهنگی است و بدون این مقدمه، توسعه اقتصادی شکل نخواهد گرفت. لذا تغییر شعائر جامعه طبیعی بود؛ "فرزند کم‌تر و مصرف بیش‌تر و زندگی بهتر و رفاه بیش‌تر". علی‌رغم شکست سیاست تعدیل در دوران توسعه اقتصادی، پیوست فرهنگی بانک جهانی به نتیجه رسید و آن بسط طبقه متوسط شهری بود که تنها آرمانش رفاه بیش‌تر است.
هرچند که تلاش‌های تکنوکرات‌های سابق و شرطی‌سازی پویایی معیشت به ایستایی سانتریفیوژ درنهایت تجربه‌های سابق را برای مردم تجدید خواهد کرد، اما گویا ترادف فقر و فردو به باور توده‌هایی از مردم نشسته و همین است که سایه‌ی توافق هسته‌ای نیز آنان را راهی خیابان‌ها می‌کند.
مشکله‌ی گرایش مردم به رفاه بیش‌تر وقتی بغرنج‌تر می‌شود که سابقون انقلاب اوقات فراغت خود را در کیش و قشم سپری می‌کنند؛ به راستی چرا مردم نباید پیوند دلار و ریال را جشن بگیرند؟!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۳۲
سیدامیر علوی